۱۳۸۷ آذر ۲۵, دوشنبه
چند نكته درمورد انتشار اوراق قرضه یک میلیارد یورویی توسط بانك مركزی ایران
۱۳۸۷ آذر ۲۴, یکشنبه
چرا تحریف رسانهای در ایران همهگیر شده است؟
ماجرا از آنجا شروع شد که چندماه قبل در یک سایت درجهبندی بدترین دیکتاتورها را دیدم که نفر اولش ازکرهشمالی و دوم از سودان بودند. از کشورمان هم رهبر نفرهفتم لیست بود. خانه که رفتم در کمال تعجب دیدم ۲۰.۳۰ درحال خواندن خبر است. فکر کردم کودتایی چیزی شده! ولی دیدم از نفر ششم پرید به نفر هشتم و تا دهم را هم خواند. داشتم شاخ میآوردم! تحریف خبر به همین سادگی؟
ماجرا داشت ازخاطرم میرفت که هفته قبل دو مورد عجیب در روزنامه همشهری دیدم که به لطف دوستان و روشنگریشان هردو تحریف بودند. مورد اول خبری در صفحه آخر روزنامه همشهری یعنی بخش "گشتی در دنیای خبرها" با این عنوان بود که "مادری در پکن چنان از شدت علاقه فرزندش را بوسید که گوشش کر شد." درحالیکه اصل خبر این بود: "دختری در شانگهای چنان دوست پسرش را بوسید که گوشش کر شد. " مورد دوم مصاحبه مفصل همشهری با فرد شارلاتانی بود که خودش را مسعود مولوی، رقیب بیل گیتس معرفی کرده و ادعا کرده بود با اختراع روباتیکش آمریکا و روسیه را در مسابقات جهانی شکست داده است. هرچند که در این مورد دوم بهنظر میرسد بیش از آنکه قصد تحریف درمیان باشد، مصاحبهکننده ذوقزده شده باشد، سوءاستفاده همشهری از این خبر واقعا جای تامل دارد.
۱۳۸۷ آذر ۲۱, پنجشنبه
سردار احمدی مقدم، شرایط جنگی درست كردن كه كاری ندارد، مردش هستید صلح بیاورید
۱۳۸۷ آذر ۱۹, سهشنبه
آقای سلحشور، با این "یوسف پيامبر"، خودتان را مسخره كردهاید یا ما را؟
۱۳۸۷ آذر ۱۵, جمعه
بعد از سالها صدای گرم احمد شاملو از صداوسیمای ضرغامی پخش شد
۱۳۸۷ آذر ۱۱, دوشنبه
خانم میلانی، این بود سطح روشنفکری شما؟
خانم تهمینه میلانی، به توصیه یکی از دوستان امروز فیلم آتش بس را دیدم و حیرت کردم. این فیلم آخرین فیلم شماست که به روی پرده رفته و فروشی بالای یک میلیارد تومان داشته است. حیرت کردم از شما و کاری که در فیلمتان کردهاید. شما میدانستید که دلارام پسریاست که تغییر جنسیت داده و از سرگذشتش باخبر بودید. شما که مدام دم از روشنفکری و روشنگری میزنید و شخصیتهای فیلمهایتان کتابخوان و طالب آزادی هستند ، چطور حاضر شدید در فیلم آخرتان آتش بس اینطور یک انسان را به لجن بکشید؟ دلارام کم از زندگی کشیده بود، که شما هم به او ضربه زدید؟ حتی نکردید اسم شخصیت مسخره فیلمتان را دلارام نگذارید. احتمالا کتابی را که با نام جنسیت گمشده منتشر شده و سرنوشت دلارام است، خواندهاید. در آن کتاب نویسنده لااقل اینقدر انسانیت داشته که نام دلارام را نبرد و او را تنها اولین شخصی که عمل تغییر جنسیت را در ایران انجام داده، بنامد. دلارام که با روح بزرگش تغییر جنسیت داد تا خود گمشدهاش را پیدا کند، چه بر سر شما آورده بود، که اینطور حقیر و مسخره نشانش دادید؟ این بود سطح فکر کارگردانی که با افتخار خودش را فمینیست میخواند؟ فمینیستها آیا مردی که میخواهد زن شود را اینچنین تحقیر میکنند تا در سالن سینما همه به ریشش بخندند؟
هیچ میدانید با صحنههای مسخره شما در مورد آن پسری که دوست دارد به دختر تبدیل شود و از داراب به دلارام برسد، چقدر ترنس هایی که وضعیت مشابهی دارند، لطمه خوردند؟ هیچ میدانید هر ترنس بعد از تغییر جنسیت چقدر تحت فشار است و باید دوستان و خانوادهاش را بهسرعت ترک کند تا خبر مرگ هویت قبلیاش را اعلام کند؟ هیچ میدانستید که قبل از عمل، آنها برای همیشه از خانواده خداحافظی میکنند؟ اگر میدانستید که خیانت بزرگی کردهاید و اگر نمیدانستید، چطور جرات کردید شخصیت فیلمتان را ندانسته به تصویر کشیدید.از دست شما عصبانی هستم چون شنیدم بعد از حرکت ناجوانمردانه شما درباره ترنسها، آنها حاضر به همکاری در هیچ فیلمی نیستند و به این ترتیب تنها مدیومی که میتوانست آن ها را به جامعه معرفی کند و دید جامعه عقبمانده ما را به آنها عوض کند، از کار بازایستاد و آنها را که نیازمند حمایتی دوچندان هستند، بیپناهتر از همیشه برجای گذاشت.
دلارام روح بزرگی دارد که از شما شکایت نمیکند، اما مقابل جامعه روشنفکری چه جوابی دارید بدهید؟ شاید هم دلارام شکایت نمیکند چون میداند فریادش به جایی نخواهد رسید. امیدوارم باوجود روحیه پرخاشگرتان، اینقدر انسانیت داشته باشید که اشتباهتان را بپذیرید و در صدد جبرانش در آثار بعدیتان برآیید
۱۳۸۷ آذر ۷, پنجشنبه
تغيير رويه روزنامه همشهری طِی هفته گذشته
ماجرا از روز يكشنبه (۳-۹-۸۷) شروع شد كه همشهری در ستون بازار صفحه آخرش با عنوان " رقابت قرمزها با سفيدها در بازار گوشت " به طرز غيرمنتظرهای دست به مقايسه نرخ گوشت سفيد طی امسال و پارسال كرد و جدولی را چاپ كرد كه مشابه جداول اين روزهای وبلاگها بود! در اين جدول به صراحت از افزايش قيمت ۴۰تا۵۰ درصدی قيمت فرآوردههای مرغی طی فقط يك سال سخن رفته است.
روز دوشنبه (۴-۹-۸۷) در ستون گشتوگذار مطلبی با عنوان "دستگيری جراح قلابی" چاپ شد كه اشاره به جعل مدرك تحصيلی فردی داشت كه بههمين دليل محكوميت ۱۸ ماه حبس را برايش به ارمغان داشته است. اين مطلب نيز طی هفتههای اخير بارها در وبلاگها به دليل مشابهتش با كردان و بهويژه عدم محكوميتش در دادگاههای كشور آمده بود. تاخير چندروزه چاپ خبر نشان میداد كه همشهری درچاپ يا عدم چاپ مظلب ترديد داشته است كه خوشبختانه به چاپ مطلب منجر شد.
اما تيتر اصلی روز سهشنبه ( (۵-۹-۸۷) روزنامه همشهری دست كمی از روزنامههای اصلاحطلب نداشت: " رئيسجمهوری: قطعنامههای شورای امنيت اعتبار ندارد " كه محترمانهی همان عبارت مشهور" ورقپاره " است كه احمدینژاد بارها به آن اشاره كرده است و بهای سنگينی هم در سفرهايش به سازمان ملل پرداخته است كه سبب شده هميشه حرفهايش را انكار كند! اگر اين تيتر را با تيتر روزنامه اعتماد " با نفت پنج دلاری هم كشور را اداره می كنم " مقايسه كنيم كه انهم نقل قولی از حرف های بیپايه رئيسجمهور است، به جسارت همشهری پی میبريم.
توجه كنيم كه اين سه نمونه كوچك مستقيما به دولت احمدینژاد اشاره داشته و كاملا هدفمند بوده است.
اما اين تغيير نشانه چيست؟ آيا حمله صريح رقيب زخمخورده انتخاباتی احمدینژاد شروع نشده است؟ آنهم درست در هفتهای كه ستاد انتخاباتی محمدباقرقاليباف كارش را آغاز كرد. فراموش نكنيم كه طی دوران شهرداری احمدینژاد روزنامه همشهری بیشباهت به كيهان نبود و بلايی كه برسر روزنامه ايران طی سالهای اخير می آيد، برسر همشهری آمده بود. اخراج بیسابقه مديران و بهويژه نويسندگان همشهری در همين دوران صورت گرفت.
۱۳۸۷ آبان ۳۰, پنجشنبه
افشین، تو جلو نرفتی، تو فرو رفتی...کاش همان اسطوره می ماندی
۱۳۸۷ آبان ۲۲, چهارشنبه
آقای احمدینژاد، بررسی مدارك تحصیلی مدیران 23 سال گذشته مهمتر است یا پروندههای جنایی شما؟
۱۳۸۷ آبان ۱۶, پنجشنبه
بعد از شهروند امروز، مجله ارژنگ هم توقیف شد
۱۳۸۷ آبان ۱۵, چهارشنبه
رکورد عجیب اوباما و آشتی مردم آمریکا
۱۳۸۷ مهر ۳۰, سهشنبه
در سريال مرگ تدريجی يك رويا اتفاق افتاد: پخش اعترافات كاملا شخصی پولاد كيميايی!
۱۳۸۷ مهر ۲۳, سهشنبه
تیم فوتسال عالی بود، اما تماشاگران سالن را از یاد نبریم!
با حذف تلخ تیم فوتسال كشورمان در برزیل، علاوه بر بازی خوب تیم ملی، تشویق بیوقفه تماشاگران برزیلی نباید از یادمان برود. عكسهایی از این تماشاگران جوان و نوجوان با پرچم ایران دیدهایم - یكی از جالب ترین آنها در صفحه آخر همشهری روز شنبه چاپ شده است - كه حیرتآورند. صدای فریاد و جیغ آنها در هنگام حملات تیم ایران كركننده بود
اما چه كسی پشت این حركت و تشویق ها بود؟ اگر فكر میكنید سفارت ایران، سخت در اشتباهید. هنوز افتضاحی كه در آن سفارت ایران با ندادن بلیت به ایرانیها و فروختن بلیتها در بازار آزاد در المپیك پكن درست كرد، از یادمان نرفته. وظیفه سفارتها معمولا از بردن خانوادههای خود و چند خانم چادری و باحجاب به ورزشگاه فراتر نمیرود! اما كسی كه پشت این ماجرا بود از بخش خصوصی وارد فوتسال كشور شده است: مرتضوی رییس باشگاه شنسای ساوه كه یك سال است به برزیل رفته، با انواع محركها و انگیزهها برای تیم ایران تماشاگر جمع كرده بود. وقتی شنسای ساوه با تصمیم فدراسیون فوتبال - حتما میدانید كه فدراسیون فوتسال نداریم - از لیگ برتر كنار گذاشته شد، مرتضوی اعلام كرد تیمش را به برزیل میبرد و در لیگ برزیل شركت میدهد- و در كمال تعجب این كار را كرد! حالا او معرفت به خرج داده و هواداران زیادی را به سالن برگزاری بازیهای ایران كشانده است كه حركتی كمیاب و تحسینبرانگیز است. تماشاگران برزيلی بهقدری ايران را تشويق میكردند كه بازی ايران-برزيل با ترديد و سكوت همراه شده بود و آنها نمیدانستند كدام تيم را بايد تشويق كنند
مرتضوی كه يك شركت شن و ماسه دارد - كه اسم تيم شنسا هم از آن گرفته شده - يك عاشق يا بهتر بگوييم ديوانه فوتبال است و نقشی را در فوتسال بازی میكند كه هدايتی و انصاری در دو تيم آبی و قرمز فوتبال دارند
۱۳۸۷ مهر ۲۲, دوشنبه
این علیآبادی از جان ورزش ما چه میخواهد؟
حالا این آدم قرار است رییس كمیته المپیك شود و چهار سال دیگر سكان این نهاد غیردولتی را با شیوه عقبمانده خودش به دست بگیرد. اگر حالا احمدینژادی هست كه المپیاد ایرانیان را یك افتخار برای فرهنگ كشور بداند – گرچه كه او هنوز فرق فرهنگ با ورزش را نفهیده و در پاسخ به سوال یك مجری تلویزیون درباره فرهنگ كشور این جواب را داده بو،د _ از كجا معلوم كه تا چهار سال دیگر او رییس جمهور بماند؟ علیآبادی كه بوی الرحمن احمدینژاد از دور به مشامش خورده، از همین حالا دست بهكار شده تا شغلی برای چهار سال دیگر دست و پا كند. البته وقتی دبیر كمیته المپیك شخص خنثی و فرصت طلبی مثل كفاشیان است كه با وقاحت در برنامه " ورزش از نگاه دو" میگوید علیآبادی بهترین شخص برای ریاست كمیته المپیك است و بعد خود نادانش هم برای ریاست این كمیته نامزد میشود، هیچ بعید نیست در یك انتخابات كاملا فرمایشی و توام با تقلب، بقیه هم به علیآبادی رای بدهند. جالب است كه علیآبادی سال قبل هم برای ریاست فدراسیون فوتبالی نامزد شده بود كه احمدینژاد نیز مصرانه سعی داشت خود را به این پست برساند! آن زمان بزرگان ورزش توانستند علیآبادی و احمدینژاد را از كارشان منصرف كنند. اما این بار بعید است علیآبادی آیندهاش را كه با یك انتخابات بادآورده تضمین میشود، بخواهد از دست بدهد.
۱۳۸۷ مهر ۲۱, یکشنبه
بعد از نوجوانان، بچههای فوتسال هم گل كاشتند: ايران 5 اكراين 4
۱۳۸۷ مهر ۱۷, چهارشنبه
ناگفتههایی از سریال روز حسرت!
۱۳۸۷ مهر ۱۴, یکشنبه
الحمدالله ابن بار بردیم: ایران-لیبی 4-2
در این بازی هاشم زاده دوگل و طاهری یک گل و سرانجام طیبی هم گل چها رم را به ثمر رساند. باز هم وحید شمسایی ستاره بازی بود و در به ثمررساندن گل ها کاملا موثر بود. 3-2 که شدیم نفس مان بالا نمی آمد که نکند باز مثل بازی با اسپانیا شود!
به این ترتیب قهرمان آسیا توانست قهرمان قاره سیاه را شکست دهد.
۱۳۸۷ مهر ۱۲, جمعه
آقای قلعهنویی، عجب بازی زیبایی انجام دادید!
از طرفی اين بارهم قلعهنويی مثل حرف زدن، در تعويض هم از قطبي تقليد كرد. درحالی كه قطبی با بيرون آوردن دو دفاع و فرستادن دو مهاجم حركتي استثنايی و فراتر از فوتبال ايران برداشت، قلعهنويی صرفا برای آنكه مقابل قطبی كم نياورد، خيلی بیهنگام كوشكی را بهجای اكبرپور در دقيقه شصت به بازی فرستاد. اگر او كمی درايت و اعتماد به نفس داشت، تيمش را هجومیتر ميچيد تا تيم بدون دفاع پرسپوليش را با گل هاي زياد ببرد.
۱۳۸۷ مهر ۱۰, چهارشنبه
شیطان در سفر نیویورك به احمدینژاد چه گفت؟
۱۳۸۷ مهر ۵, جمعه
جلسه ای که جرج بوش را یک دمکرات نشان داد
۱۳۸۷ مهر ۴, پنجشنبه
آیا یك آمریكایی میتواند حافظ منافع كشور ایران باشد؟
حتما اسم حمید مولانا را تابهحال شنیدهاید. او كشف بزرگ حسین شریعتمداری است. به قول مدیر مسئول كیهان حمید مولانا استاد دانشگاههای آمریكاست. او كه او كه به همت كیهان به مرتبه پروفسوری رسیده، هرچند روز یك بار به بهانهای اسمش در صفحه آخر این روزنامه میآید و هربار به آمریكا و جهان غرب بدوبیراهی میگوید و مزه دهان شریعتمداری را خوب میداند. فقط مسئله اینجاست كه نمیدانیم اگر آمریكا و غرب اینقدر سرشار از فساد و مصیبت و بدبختیست، معلوم نیست چرا مولانا نمیتواند از آنجا دل بكند و به زادگاهش برگردد.
اگر مولانا در حد همین تناقض میماند حرفی نبود. اما این اواخر او شده است مشاور محمود احمدینژاد. در بده بستانهایی كه شریعتمداری با احمدینژاد دارد – و یكی از آنها ظاهرا به معاونت وزارت بهداشت رساندن همسر شریعتمداری بوده – البته این نكته چیز عجیبی نیست. فقط از زمان مشاورتش باز هم یك سوال كوچك ذهنها را به خود مشغول كرده: چگونه فردی كه ملیت آمریكایی را پذیرفته، میتواند حافظ منافع ایران و ایرانیان باشد؟ میدانیم كه هركسی هنگام پذیرش تابعیت یك كشور باید بهطور واضح و دقیق سوگند یاد كند تا عمر دارد حافظ منافع كشوری كه ملیتش را میپذیرد باشد و هرگز به كشورش خیانت نكند. درحالیكه برای پذیرش ملیتی كه از راه خون یا خاك بهطور خودكار منتقل شده باشد، نیازی به سوگند خوردن نیست و بهطور ضمنی انتظار از شخص، حفظ منافع كشورش است. شاید به همین دلیل است كه معمولا سوگند ملیت دوم سفت و سختتر انجام میشود و با آگاهی بیشتر فرد و به صورت ارادی انجام میشود.
اینها را داشته باشید تا برسیم به این نكته كه مولانا به عنوان مشاور رئیسجمهور قرار است در سفر احمدینژاد به نیویورك از نفوذش استفاده كند و با جلب نظر مقامات آمریكایی راه رابطه بلا آمریكا را برای احمدینژاد هموار كند. آیا او در این رهگذر تا این حد قابل اطمینان هست كه منافع زادگاهش را به وطن دومش ترجیح بدهد؟ در این صورت تكلیف سوگندی كه با آن حدت و شدت خورده است چه میشود؟
۱۳۸۷ مهر ۳, چهارشنبه
چرا سالن سازمان ملل موقع سخنرانی احمدینژاد خالی شد؟
اینكه چرا سالن سازمان ملل موقع سخنرانی احمدینژاد خالی شد، دلیل سادهای دارد كه نه سیاسی است و نه نظامی! بهسادگی به اخلاق رك و راست خارجیها برمیگشت كه تحمل حرف بیربط را ندارند. یعنی اگر كسی خارج از یك موضوع و بیارتباط با آن حرف بزند، حوصلهشان سرمیرود و بیتعارف سالن را ترك میكنند. شاید شنیده باشید كه موضوع سخنرانی های سازمان ملل مثل هر اجلاس دیگری از پیش تعیین شده بود و عبارت بود از: مشكل كمبود مواد غذایی در دنیا، بررسی بحران ناشی از آن در كشورهای فقیر و بررسی راهكارهای تهیه ارزان مواد غذایی. در كنار آن سخنرانان میتوانستند به روند دمكراتیزه شدن كشورهای جهان بپردازند. مثلا سخنرانانی مثل بوش به بخش دوم بیشتر پرداختند و یا لااقل سعی كردند تیتر گفتههایشان را همان موضوع قرار بدهند. اما در مورد احمدینژاد بحث كاملا متفاوت بود. او حتی یك جمله درباره موضوع موادغذایی حرف نزند. از روند دمكراسی در جهان هم فقط در حد فلسطین صحبت كرد و البته ایران را دموكراتیزه ترین كشور دنیا با نودوهشت درصد حمایت مردمی خواند. اما صحبت از هلوكاست كه شد در چالهای افتاد كه معلوم بود تا آخر سخنرانی از آن بیرون نخواهد آمد! شاید اگر احمدینژاد مشاورعاقل و فهمیدهای كه كمی انگلیسی هم بلد بود داشت، به او یادآور میشد سالن سازمان ملل با مسجد محله فرق دارد و وقتی موضوعی برای سخنرانی تعیین میشود، خارج شدن ازآن بیادبی است و اهانت به شنوندگان محسوب میشود. پس شنوندگان هم مجبور میشوند برخلاف میلشان سالن را ترك كنند تا پاسخی به این بیتوجهی داده باشند. از همه اینها گذشته خواندن دعای فرج قبل از هر سخنرانی در سازمان ملل واقعا شاهكاری است در حد و مختص آدم پرت و ناآشنا با چنين فضاهايی مثل احمدینژاد. حتما در لحظه خواندن دعای فرج به تشویق رهبر فكر میكند كه جسارتش را میستاید و به آمدن هاله نور گرد سرش. غافل از اینكه معمولا مترجمان همزمان چنین كلماتی را كه به زبان اصلی خود – یعنی عربی و نه فارسی – بیان میشوند اصلا ترجمه نمیكنند! چون اگر قرار بود ترجمه شوند كه به زبان فارسی كه زبان گوینده متن است ادا میشدند. پس خواندن این دعای طولانی همان اتلاف وقتی است كه شنوندگان را برای خروج از جلسه نیمخیز میكند.
۱۳۸۷ مهر ۲, سهشنبه
دروغها و فرافكنیهای مدیرعامل جدید استقلال!
اما این اولین بار نبود كه آشتیانی شكست فاجعهبار دوچرخهسواران كشورمان را كه از امكانات خوبی هم برخوردار بودند، توجیه میكرد. او بارها گفته است كه در المپیك برای اولین بار دوچرخهسواران جاده ما از خط پایان گذشتند. درحالیكه این ادعا كاملا غلط است و دوچرخهسوار دیگری از ما به نام ايرج امیرآخور در المپیك 1988 از خط پایان گذشته بود كه با توجه به امكانات اندك آن زمان فدراسیون كاری بس بزرگتر بود. میرآخور یك بارهم در رادیو ورزش به ادعای واعظ آشتیانی در این زمینه پاسخ داده بود. اما دیگر اظهارنظر آشتیانی درباره مسابقات دوچرخهسواری واقعا شاهكار است. او گفته است دلیل شكست دوچرخهسواران ایرانی پاك بودن و دوپینگ نكردن آنها بوده. چون بقیه دوچرخهسواران دوپینگ میكنند و آزمایشها هم نمیتواننددوپینگ آنها را نشان بدهد! این دروغ بزرگ البته سطح فكر آشتیانی را هم نشان میدهد. حیف كه دكتر رفت و آشتیانی جایش آمد. لااقل دكتر صادق بود و شوخ و بلندپرواز. رهایش كه می كردید از نیمكت بایرن مونیخ و عشقش فوتبال آلمان جدا نمیشد! شوخی معروف فتح اللهزاده تا سالها در یادمان میماند كه به فردوسیپور كه مدام به جلسه چهارشنبه روز مذاكره با فیروز كریمی اشاره می كرد، گفته بود " شما انگار از چهارشنبهها در بچگی خاطره بدی دارید! " فتحاللهزاده گاهی جوگیر میشد و به جای یكی، از دو مدرك دكترایش میگفت و با اینكه همه به طور ضمنی میدانستند مدركش احتمالا از نوع "كردانی" است، هرگز كسی بهرویش نیاورد. خوب، معلوم است كه آدم سادهای مثل فتحاللهزاده در این سیستم جایی ندارند؛ این روزگار متعلق به شارلاتانهایی مثل واعظ آشتیانی است كه خودش و فدراسیونش را پاك میداند و همه دنیا را آلوده و دوپینگی.
۱۳۸۷ شهریور ۳۱, یکشنبه
چگونه سخنرانی كلمبیا از مضحك ترین واقعه سال تبدیل به حماسه ملی شد؟
۱۳۸۷ شهریور ۲۴, یکشنبه
اینجوری میخواهید مدال بگیرید؟ (حكایت حرفهای مفت دولت نهم در دهان ورزشكاران)
۱۳۸۷ شهریور ۱۹, سهشنبه
باز هم سخنرانی خامنهای زمان پخش یك سریال در شبكه اول را عقب انداخت
۱۳۸۷ شهریور ۱۶, شنبه
چرا بنزین سوپر به جای قیمت اولیه 140 تومان این بار 150 تومان شد؟
۱۳۸۷ شهریور ۱۴, پنجشنبه
بزرگترین مانع در راه هستهای شدن ایران شخص احمدینژاد است!
شب گذشته در كمپ جمهوریخواهان آنها بارها از كنگره انتقاد كردند كه چرا بودجه ساخت نیروگاههای هستهای را زودتر تصویب نمیكند تا از آمریكا بحرانهای متعدد خاورمیانه متضرر نشود. اما جالب است به یاد آوریم كه در ایران طی سالهای گذشته هرگز مشكلی از این دست نداشتهایم: بیشترین بودجه را بهراحتی ازطریق حمایت بالاترین ردههای تصمیمگیری به بخش هستهای تزریق كردهایم و مجلس و دولت ازاین بابت نهایت همكاری را داشتهاند. مردم هم - لااقل طبق آنچه تلویزیون نشان میدهد – انرژی هستهای را حق مسلم خود میدانند. پس مشكل كجاست؟ شاید جوابش كمی عجیب و پارادوكسیكال باشد، اما محمود احمدینژاد بزرگترین مشكل در این راه است! بله، احمدینژاد به عنوان بیفكرترین رئیس جمهور ایران كه بویی از دیپلماسی، برنامهریزی و مشورت نبرده، مهمترین مانع در راه ایران هستهای است. نكته در این است كه آژانس انترژی اتمی بارها اعلام كرده است كه از نظر این آژانس ایران مشكلی برای هستهای شدن ندارد. پس مشكل كجاست؟ شخص احمدینژاد! فرض كنیم كس دیگری مثل معین یا رفسنجانی در انتخابات برنده می شد. در آن صورت به احتمال قوی نه تنها نیروگاه بوشهر راه افتاده بود، بلكه مشكل تعلیق غنیسازی هم – كه حتی در دوران احمدینژاد گفته شده سه سال خواهد بود - در تعامل با غرب حل شده بود. پس با این فرض همه كسانی كه فریاد میزنند " انرژی هستهای حق مسلم ماست " برای رسیدن به حقشان باید سعی كنند احمدینژاد را از عرصه سیاست ایران خارج كنند. رئیسجمهوری كه دنیا را به جنگ با كشورش فراخواند و حرف از محو كردن یك كشور از روی نقشه زد، علاوه بر منزوی كردن ایران و ایرانیان، به سرعت به مانع اصلی در هستهای شدن این كشور تبدیل شد. بهاین ترتیب مردی كه خود را مصدق دوم میخواند و با همسر دكتر فاطمی دیدار میكند، با رفنتنش میتواند خدمت بزرگی به كشورش كند و ایران را به انرژی هستهای هرچه بیشتر نزدیك كند.
۱۳۸۷ شهریور ۱۲, سهشنبه
وندالیسم دولتی احمدی نژاد چگونه به مردم ضربه می زند
۱۳۸۷ شهریور ۸, جمعه
چه شد كه اين بار افشین عصبانی شد؟
۱۳۸۷ مرداد ۲۱, دوشنبه
ایران تنها كشوریست كه به ورزشكاران حذف شدهاش بیش از طلاگرفتهها جایزه میدهد!
برخلاف نظر علی كفاشیان كه به عنوان دبيركمیته المپیك معتقد بود در ورزش گروهی میشود یك ایرانی كنار یك اسراییلی قرار گیرد، روزنامه كیهان و حراستیهای همراه تیم ملی معتقد بودند مسابقه با یك اسراییلی كه در میان هفت رقیب دیگر یك شناگر در خط خودش مسابقه میدهد به معنی به رسمیت شناختن رژیم اسراییل است! نمیدانم این تفكر احمقانه از كجا به ذهن معیوب آنها خطور كرده كه مسابقه با یك ورزشكار یعنی ما آن كشور را به رسمیت میشناسیم. بهرسمیت شناختن یك كشور مراحل و انواع خاصی دارد كه در عرف دیپلماتیك از پیچیدهترین تصمیمات سیاسی است. حتی در زمان شاه هم رژیم ایرن بهصورت " دو فاكتو " اسراییل را بهرسمیت شناخته بود. مثلا حتی حالا كه دولت سوریه با اسراییل جلسات متعددی را رودررو برگزار كرده، كسی نمیگوید سوریه اسراییل را به رسمیت شناخته است. متاسفانه ورزش و سیاست ما در دست كسانی افتاده كه نه از ورزش چیزی میدانند و نه از دیپلماسی و حقوق بینالملل.
حرف آخر اینكه اگر واقعا عقل و درك اسراییلیها هم در حد تفكر عقبمانده دولت ما بود حتما برای نابود كردن دو مدال طلای مسلم ایران در وزنهبرداری یك اسراییلی سنگینوزن را به وزن حسین ضازاده میفرستادند! صحبت رضازاده شد كه گویا یكی از گلههایش همین بوده كه چرا به ورزشكار حذف شده بیش از قهرمان جهان در یك رشته میدهند. نمونهاش هم آرش میراسماعیلی كه وقتی چهارسال پیش به جودوكار اسراییلی خورد و مبارزه نكرد، علاوه بر صدمیلیون تومانی كه به ورزشكاران طلاگرفته دادند، به مناسبتهای مختلف هم تشویقش كردند و به او جایزهها دادند! معلوم است كه علیرضایی هم از همینحالا در تبوتاب جوایز مختلف میسوزد. البته بعد از عملهای جراحی كه فدراسیون شنا وعده انجامشان را برروی او داده! یادمان باشد كه علیرضایی از جمله ورزشكارانی بود كه بدون رسیدن به ركورد المپیك و به یمن " كارت سفید " به المپیك پاگذاشته بود. بخت كه میگویند یعنی همین. نوشجانش! ولی انصاف اين است كه اگرنه نصف، كه يك سوم جايزهها يش را به حريف اسراييلی بدهد كه اينقدر حضورش خوشيمن بوده!
۱۳۸۷ مرداد ۱۷, پنجشنبه
تبریك به همه: نفت ارزان شد و مشكلات اقتصادی تمام!
خوب حالا نفت ارزان شده و به زیر 120 دلار و شاید به زیر 100 دلار هم برسد و از تهدیدهای توخالی و بیمحتوای احمدینژاد هم كاری برنمیآید. طبق استدلال او لابد حالا باید قیمتها در ایران به شدت پایین بیاید. در مورد قیمت مواد غذایی هم كه گفته بود: " نگران نباشید، من در نشست فائو در ایتالیا پیشنهادهایی دادم و بهزودی مشكل گرانی مواد غذایی در جهان حل میشود! " همانطور كه صاحبنظران اقتصادی گفتهاند دلیل افزایش قیمتها به سوء مدیریت دولت برمیگردد و بس. وقتی صنعت نساجی در كشور خوابید، احمدینژاد با وقاحت تمام به جای حمایت از كارگران گفت: " نگران پارچه نباشید، از چین وارد میكنیم." اما وقتی مرغداریها تعطیل شدند و دیگر راهی برای فرار نبود، شروع به انكار گرانی كرد و رییسكل بیخاصیت وقت، شیبانی هم فقط حرفهای او را تایید كرد. نتیجه اینكه فقط تخممرغ حدود 500 درصد گران شد و از 300 ریال به 1500 ریال رسید. بقیه اجناس را هم میتونید از مغازهدارهای سركوچهتان بپرسید كه اتفاقا چه حافظه خوبی دارند و با آنكه اكثرا در گرانی اجناس مقصر نیستند گاه با چه خجالتی مجبور میشوند گران شدن یك جنس را به مشتری اعلام كنند. واقعیت این است كه مدتیست دیگر به افزایش قیمتها بیاعتنا شدهایم تا مضحكه دیگران نشویم. چند روز قبل خانم مسنی بعد از خرید روزمرهاش كه حدود پانزدههزار تومان شده بود، اظهار تعجب كرد. مغازه دار هم لیست قیمتها را برای كنترل به او داد. اما خانم مسن گفت كه میداند قیمتها درست حساب شده و تعجبش از خود قیمتهاست. مغازهدار گفت: " آهان، از آن نظر تعجب میكنید. " و رو به مشتری بعدی كرد!
۱۳۸۷ مرداد ۱۰, پنجشنبه
ناگفتههایی از كشتار مردم سربنیتسا و دخالت ناتو و آمریكا برعلیه صربستان
اما كشتار سربنیتسا در جنگي كه بيشتر قومی بود تا هرچيز ديگر، محملی را برای ماجرایی تلخ تر فراهم آورد كه همان دخالت آمریكا و ناتو بود. درحالیكه میلوشویچ در اثر فشارهای بینالمللی مجبور به عقبنشینی از مواضعش شده بود و بوسنیاییها فقط چند ماه تا پیروزی یا لااقل آتش بس فاصله نداشتند، حمله آغاز شد و همه معادلات را به هم ریخت: بمباران ناتو به دلیل نا آشنایی با منطقه و عدم پذیرش مسؤولیت به حدی احمقانه و بیحساب و كتاب بود كه نه تنها مردم بیدفاع صرب، كه حتی بوسنیاییها را هم بینصیب نگذاشت! از همه بدتر بمباران پلی در بلگراد بود كه ارتباط دو قسمت شهر را قطع كرد و زندگی مردم را فلج كرد. مردم صربستان هنوز هم از آن روزها به عنوان روزهایی تلخ یاد میكنند كه با حركتهای بیحساب نیروهای متحد اروپایی به سیاهی كشیده شد. تنها نكتهای كه توانست چهرهای نجاتبخش به ناتو و آمریكا بدهد، دستگیری میلوشویچ بود. شاید اگر آمریكا در افغانستان موفق میشد بنلادن را نیز دستگیر كند، كلی از مشكلاتش حل شده بود. جالب است بدانید در حالیكه مردم صربستان و بوسنی و هرزهگوین فكر میكردند كاراجیج در جنگلها زندگی میكند و از همیشه بدبختتر است، او در كمال آرامش با مدارك جعلی در قلب بلگراد زندگی میكرد و در رفاه كامل بود!
اما نكته آخر كه به دخالت نیروهای خارجی مربوط میشود، اعتراض مردم بوسنی و صربستان به حمله ناتو و آمریكا به دلیل سرنگونی احتمالا نزدیك میلوشویچ بود. اما آیا تضمینی برای این سرنگونی وجود داشت؟ یادتان باشد مردم عراق هم معتقد بودند اگر امریكا به عراق حمله نمیكرد كار صدام خودبخود تمام بود. اما این مورد هم قابل اثبات نیست. آیا در صورت حمله به ایران برای تغییر رژیم باز هم عدهای خواهند گفت دخالت آمریكا و نیروهای بینالمللی بیمورد بوده و رژیم ایران خودبخود طی چند ماه منهدم میشد؟ در مورد صربستان و عراق مردم خودشان جواب را میدانند اما در مورد ایران فقط ایرانیها پاسخ را میدانند و بس!
۱۳۸۷ مرداد ۸, سهشنبه
وام طرحهای زودبازده احمدینژادی: آرزويی كه بزرگترین اشتباه اقتصادی دولت نهم شد!
اما در حالی كه در شبكه دوم مظاهری به دفاع از نرخ بهره بانكی میپرداخت، جهرمی در شبكه اول از طرحهای زودبازده میگفت و میزان طرحهای به بهرهبرداری نرسیده را دهدرصد یعنی صدوچهل هزار طرح میدانست. جهرمی نمیدانست كه با اعلام این رقم بر یك میلیون و چهارصدهزار وام صحه میگذارد؛ عددی كه به عنوان وام حتی در اقتصاد آمریكا به عنوان قویترین اقتصاد جهان هم امكانپذیر نیست در اختیار كارگاهها برای طرحهایی با عنوان زودبازده قرار گیرد. در برنامههای اقتصادی رادیو تعداد وامها هفتصدهزار اعلام شده كه آن هم رقم بسیار بالایی است. با اینحال مشكل اصلی وقتی شروع شد كه وامها به بازپرداخت رسیدند. وقتی بانكها اعلام كردند كه سررسید وامها رسیده اما كسی برای بازپرداخت نیامده، معلوم شد بانكها در ازای پرداخت وام به دلیل فشارهای دولت به بانكها وثیقه لازم را دریافت نكردهاند.درواقع هر مراجعهكنندهای نامهای از وزیر یا نماینده یا نهادی به دست گرفته بود و بانك را تهدید به متهم كردن به كارشكنی میكرد، بانك به سرعت وام را در اختیارش میگذاشت. از طرفی بانكها كه اعتبار كافی برای پرداخت وامها نداشتند، در اصطلاح بانكیها به قرمز كردن حساب بانك مركزی پرداختند و حساب خود را بیمحل بدهكار كردند تا بهره به بانك مركزی بپردازند. غافل از اینكه تورم ایجاد شده ناشی از رشد نقدینگی این طرحها هرگز در برداشتهای بیرویه از حساب بانكمركزی لحاظ نشده بود. با اینكه مظاهری به درصد ناموفق بودن طرحها اشاره نكرده بود، احمد توكلی با اعلام اینكه چهل درصد طرحها اصلا وجود خارجی ندارند، آب پاكی را روی دست دولت ریخت! به این ترتیب وامهایی كه قرار بود اشتغالزایی كنند و یكشبه با نوآوری كشور را به قدرت اول جهان بدل كنند، در عمل جز ضرر برای بانكها و افزایش شدید نقدینگی تورمزا و اضافهشدن بر آدمهای بدهكار حاصلی دربر نداشتند. حكایت وام طرحهای زودبازده هم در مقیاسی كوچكتر، شده حكایت وامهای اشتغال. اگر قبلا با یك جوان ناامید و بیكار روبرو بودیم كه فكر میكرد با وام سهمیلیون تومانی اشتغال زندگیش تامین میشود، حالا همان جوان علاوه بر ناامیدی و بیكار بودن، به بانكها هم مقروض است.
۱۳۸۷ مرداد ۴, جمعه
فرم جمعآوری اطلاعات اقتصادی خانوار توزیع شد: یك حركت غیركارشناسی دیگر از بینظمترین دولت تاریخ!
اما این فرم چگونه فرمیست؟ در درجه اول برگه A3 بزرگی را میبینید كه به وحشتتان میاندازد از بس بزرگ است و بیقواره... این فرم 26 ستون دارد كه غیر از ستون ردیف بقیهشان را باید پر كنید. اطلاعات فرم كه هدف از توزیع آن هیچ جایش ذكر نشده و مبهم است، غالبا تكراری است و در دست خود دولت. مثلا شهرداری كه برای هر خانهای هرساله به شكلی دقیق قبض عوارض میفرستد، خودش میداند خانه به چه كسی تعلق دارد و چه ارزشی دارد. پرونده دارایی هر شخصی كه مالیات میدهد هم از طریق وزارت دارایی به راحتی قابل دسترسی است. تا آنجا كه نگارنده اطلاع دارد، ایران اولین كشوری است كه دولتش به جای مراجعه به سازمانهای زیرنظرش از خود مردم میخواهد اطلاعات اقتصادی بدهند. در همه جای دنیا این فرمها توسط خود دولت و براساس پروندههایی كه سازمانهای مختلف از افراد در اختیار دارند پر میشوند تا بعد مردم به پنهانكاری و دروغگویی متهم نشوند. احتمالا پاسخ احمدینژاد این خواهد بود كه " خوب، آن كشورها حتما مثل ما مردم صادق و متقی و متدینی ندارند! " اما راستش را بخواهید، تنها دلیل این مزاحمت برای مردم، باز هم نمایش است؛ نمایش برای انتخابات آینده و اینكه مردم وقتی در اداره پست صف ایستادهاند تا مداركشان با چیزهایی كه پركردهاند به طرز تحقیرآمیزی كنترل شود، یادشان بماند دولت مهرورز چقدر برایشان زحمت كشیده است. ظاهرا مركز آمار ایران با توزیع فرمها به دلیل بیهوده بودن اطلاعاتش مخالف بوده و در لحظه آخر طبق معمول با تهدید حاضر به همكاری شده است.
اما به نظر میرسد فرمهاى طرح جمع آورى اطلاعات اقتصادى کشور که طبق معمول غیرکارشناسى طراحى شده، مغرضانه و با بدبینى تهیه شده باشد. نمونهاش ستون درآمد است: از یک طرف درآمد ناخالص یعنی دریافتى بدون کسورات باید ارائه شود و از طرف دیگر جایى برای کسورات در نظر گرفته نشده. به این ترتیب کارمندى با درآمد ناخالص ششصدهزار تومان که سیصدهزار تومان از درآمدش بابت مالیات، کسور بازنشستگى، بیمه هاى درمانی و عمر، صندوق بازنشستگى و ... کسر می شود، با فردی که این كسورات را پرداخت نمیكند و ششصدهزار تومان درآمد ناخالص دارد، یکى گرفته شده. لابد به هردو یارانهیكسانی تعلق میگیرد یا با واقعبینی هیچ یارانهاى تعلق نمىگیرد! به این میگویند عدالتمحوری!
نكته بامزه دیگر فرم پرسشنامه اطلاعات افراد خانوار، مثالی است كه در پشت صفحه آمده است: خانوادهای ساكن ابهر اجارهنشین هستند، اما مادر خانواده كه شغلش خانهدار ذكر شده برای خودش خانهای جداگانه دارد. از آن جالبتر اینكه خانم درآمدی یك میلیون ریالی – لابد مشروع دیگر! – به طور ماهیانه هم دارد. پیامش اینكه: " مردم، مثل این خانواده شهرستانی صادق باشید!
۱۳۸۷ مرداد ۲, چهارشنبه
از طريق فرمهاى توزيع شده، يارانه احمدى نژادى پرداخت مىشود: برق به قيمت ترکيه، گاز به قيمت ترکمنستان، آب به قيمت کويت و...
به راستى چه دليلى براى خاموشىهاى چهار ساعته روزهاى اخير مى توان يافت؟ آيا طي سال اخير بر جمعيت کشور افزوده شده يا مصرف مردم ناگهان چند برابر شده است؟ موضوع خشکسالى که احمدينژاد و وزير نيرو مطرح مىکنند، نمىتواند ارتباطى با اين موضوع داشته باشد. چون اولا سدها هنوز خالى از آب نشدهاند و ثانيا درصد کمى از توليد برق از طريق سدها تامين مىشود و بيشتر توليد از طريق نيروگاهها صورت مىگيرد که براى تهيه سوخت داخلىشان نبايد مشکلى در کار باشد. پس تنها گمان غالب سوء يا اصلا عدم مديريت نيروگاههاست. وزير نيرو خيلى شانس آورد که احمدينژاد در موقعيتى نيست که بتواند جابجايش کند و کل کابينهاش را نمىتواند بيش از اين زير سوال ببرد، وگرنه احتمال داشت قربانى بعدي شخص فتاح وزير نيرو باشد تا ضعفهاى رييسجمهور در اداره کشور هرچه بيشتر پوشيده بماند. فتاح که قبلا خود را مدير پروژههاى بزرگ سدسازى و آشنا با پيمانکارى و مهندسى برق معرفى کرده بود در عمل نشان داد از ضعيفترين وزراى نيروى بعد از انقلاب است و بزرگترين هنرش تا پيش از وزارت به قول خودش خريد زمين سد کارون بوده است! معلوم است که يک دلال زمين نمىتواند صنعت پيچيده برق کشور را اداره کند. نتيجه همين مىشود که به قول عباس عبدى سال گذشته سرمايهگذارى در زمينه توليد برق صفر بوده است - درست مثل صنعت نفت که پارسال حتي يک دلار هم در آن سرمايهگذارى نشد تا آن آبروريزى اوپک شکل بگيرد که در آن از قول عربستان گفته شد ايران به دليل فرسودگى چاههايش حتي قادر به توليد سهميه روزانه خود نيست، چه برسد که در افزايش توليد هم شرکت کند! او هم مثل وزير علوم که خود را نابغه معرفى کرده بود کلاهبردارى بيش نيست.
۱۳۸۷ تیر ۳۱, دوشنبه
چرا كسي نميپرسد خسرو شكیبایی چطور رفت؟
اما آقایانی كه چند روزی است شكیبایی برایشان "خسرو جان" شده است، برای شكیبایی چه كردند؟ كدامشان سعی كرد او را از منجلاب اعتیادی كه كبدش را نابود كرد، بیرون بكشد؟ یادم هست سرصحنه یك سریال تلویزیونی كارگردان به یكی از عوامل ساخت سریال میگفت كه "كار كردن با یك سوپراستار سخت است، خصوصا از این نوعش!" و حالا همین آقا را در تلویزیون میبینیم كه آمده از خصوصیات برجسته شخصیت شكیبایی داد سخن بدهد. شكیبایی سالها بود كه به دام اعتیاد افتاده بود و این نكته به حدی روشن بود كه داریوش مهرجویی در فیلم "میكس" با آن شوخی آشكاری كرد. با وجود این كمتر كسی را سراغ داریم كه به داد كبد بیمار شكیبایی رسيده باشد و از مصرف مواد مخدر منعش كرده باشد. نگویید وضعیت او یك امر شخصی بوده؛ چون هنرمندی در حد و كسوت خسرو شكیبایی دیگر یك فرد نیست، بلكه سرمایهای ملیست. شكیبایی از دست رفت چون كسی به دادش نرسید. چون پشت صحنه فیلمها همكارانش پوزخند میزدند و از درغلتیدنش شاد بودند...و سینمای ایران یعنی همین! حب و بغض و كینه و زمین زدن آدم هایی كه موفقند، حتی اگر رقیبت نباشند.
شكیبایی طی سالهای اخیر به دلیل شدت بیماری خیلی كمكار شده بود و نمی توانست بیش از یك فیلم یا سریال بازی كند. با وجود كم حوصلگی و دردی كه داشت همیشه یاور بازیگران نقش مقابلش بود و به ویژه جوانها را بسیار راهنمایی میكرد. اما هیچِك از همان بازیگران هم كه چیزها از شكیبایی آموختند به داد او نرسیدند. پركاری سال آخر حیاتش شاید به دلیل بالا رفتن هزینههایش بود. سال آخر دیگر او حتی در بند كار با بزرگان سینما نبود.افسوس...
۱۳۸۷ تیر ۲۹, شنبه
رفتار دوگانه نيروي انتظامي در دوره متفاوت: خاتمي و احمدي نژاد
وقتي در دهه شصت با شدت فساد در كميته هاي انقلاب اسلامي چاره اي جز ادغام پليس با كميته ها و تشكيل "نيروي انتظامي " باقي نماند، كمتر كسي تصور مي كرد بدنه پليس به راحتي در كميته ها حل شود و تفكر كميته اي حكمفرما شود. به اين ترتيب برخلاف همه دنيا پليس نه باعث و باني امنيت كشور كه خود مايه ترس و رعب و وحشت مردم و شادماني دزدهايي بود كه به راحتي پليس را مي خريدند و به ريش مردم مي خنديدند. پس از دوم خرداد هفتادوشش و احترام توام با صداقت خاتمي به مردم، حتي نيروي انتظامي كه تحت كنترل دولت اصلاحات نبود نيز مجبور به تغييرچهره شد. فرد مهم و بابرنامه اي مثل قاليباف – برخلاف احمدي نژاد كه از همان اول حضورش اصلا مخالف هرچه برنامه و برنامه ريزي بود و مثلا به عنوان شهردار به جاي آسفالت خيابانها در تهران مي خواست با "لكه گيري " سروته ماجرا را به هم بياورد – و در سطحي پايين تر فرمانده باشخصيت و خنده رويي مثل سردار طلايي، نيروي انتظامي را متحول كردند. براي اولين بار افسراني كه از فرط خصومت با مردم گاه سوري و اردني خوانده مي شدند، به روي مردم لبخند زدند و حتي در جريمه نوشتن ها با وجود مبالغ بيشتر اثري از خشونت ذاتي "رفتار كميته اي " نبود. حالا چهره غالب به تدريج چهرهاي بود كه از " پليس" انتظار داشتيم. بعد از افتضاح نيروي انتظامي در كوي دانشگاه در هجدهم تيرماه كه اوج تفكر سركوبگرايانه نيروي انتظامي بود و آن را با گروههاي فشار در يك رده قرار مي داد، بايد هم چنين تحولي در اين نيرو صورت مي گرفت تا مردم بار ديگر با پليس آشتي كنند و آمدن نيروي انتظامي را ديگر مترادف با فرار از صحنه جرم ندانند! راه اندازي پليس 110 در همين راستا صورت گرفت كه براي رسيدگي به مشكلات مردمي راهاندازي شده بود.
با آمدن دولت نهم اما باز همان آش شد و همان كاسه؛ مردم مجرم و دزد شدند و دزدها شريك پليس! گشتهاي خياباني بار ديگر راه اندازي شد و گشت ارشاد هم به آنها افزوده شد. طرح جمع آوري ديشهاي ماهوارهاي با رعب و وحشت همراه شد و باز هم سربازان به حريم خصوصي خانوادها وارد شدند- گيرم كه اين بار به دليل سنتي كه قاليباف به جا گذاشته بود برگه حكمي هم به همراه داشتند! (همين جا بايد اضافه كنم بعيد مي دانم قاليباف رييس جمهور موفقي از كار در مي آمد. درست است كه در مقايسه با احمدي نژاد هر كدام از كانديداها چهره برتر بودند، اما وابستگي قاليباف به ستونهاي قدرت و كنارگذاشتهشدن يك شبهاش درست قبل از انتخابات، نشان داد كه فردي آسيبپذير است و تكليفش با قدرت حاكمه معلوم نيست.) به اين ترتيب آدمهاي فاسدي همچون سردار زارعي قدرت گرفتند و هرچه بيشتر تيشه به ريشه اعتبار و تتمه آبروي باقيمانده براي نيروي انتظامي زدند. سردار احمدي مقدم با تفكري در سطح بسيج مساجد معلوم است كه نمي تواند فرماندهي درحد قاليباف باشد. جالب است كه احمدينژاد بار ديگر نزديك انتخابات زبان به انتقاد عليه نيرويي كه برخلاف دولت خاتمي كاملا در اختيارش قرار دارد گشوده و در مصاحبه اخيرش با ژستي مردمگرايانه ميگويد" با بعضي از حركتهاي نيروي انتظامي مخالفم!"
حركت سردار زارعي اما، برخلاف نظر فرمانده نيروي انتظامي حركتي شخصي به حساب نميآيد چون جرمهايش را حين ماموريت و كار مرتكب شده است. با اين حركت از يك طرف اهانت به شعور مردمي كه مي گذلشتند دخترانشان را مسئولين امنيت كشور براي "ارشاد" با خود ببرند صورت گرفت و از طرفي به همه اعتقاداتي كه به گفته امثال خود زارعي ركنشان نماز است توهين شد! يادمان باشد در دهه قبل فيلم چشن تولدي را يك سارق از خانه فاطمه معتمدآريا ربود و به ارشاد رساند تا به دليل يك شوخي ساده با يكي از نوحه هاي صادق آهنگران نه تنها معتمدآريا كه ايرج تهماسب و حميد جبلي نيز كه در خانه معمتدآريا حضور داشتند سالها محروم شوند. علاوه بر محروميت، آن سه بارها تهديد به مرگ شدند و استرس ناشي از آن زمان هنوز هم بر چهره جبلي هويداست. خودتان قضاوت كنيد: جرم آنها سنگين تر بود يا جرم سردار زارعي؟
بايگانی وبلاگ
-
▼
2008
(57)
-
◄
اکتبر
(8)
- در سريال مرگ تدريجی يك رويا اتفاق افتاد: پخش اعترا...
- تیم فوتسال عالی بود، اما تماشاگران سالن را از یاد ...
- این علیآبادی از جان ورزش ما چه میخواهد؟
- بعد از نوجوانان، بچههای فوتسال هم گل كاشتند: ايرا...
- ناگفتههایی از سریال روز حسرت!
- الحمدالله ابن بار بردیم: ایران-لیبی 4-2
- آقای قلعهنویی، عجب بازی زیبایی انجام دادید!
- شیطان در سفر نیویورك به احمدینژاد چه گفت؟
-
◄
سپتامبر
(10)
- جلسه ای که جرج بوش را یک دمکرات نشان داد
- آیا یك آمریكایی میتواند حافظ منافع كشور ایران باشد؟
- چرا سالن سازمان ملل موقع سخنرانی احمدینژاد خالی شد؟
- دروغها و فرافكنیهای مدیرعامل جدید استقلال!
- چگونه سخنرانی كلمبیا از مضحك ترین واقعه سال تبدیل...
- اینجوری میخواهید مدال بگیرید؟ (حكایت حرفهای مفت...
- باز هم سخنرانی خامنهای زمان پخش یك سریال در شبكه ...
- چرا بنزین سوپر به جای قیمت اولیه 140 تومان این بار...
- بزرگترین مانع در راه هستهای شدن ایران شخص احمدین...
- وندالیسم دولتی احمدی نژاد چگونه به مردم ضربه می زند
-
◄
ژوئیهٔ
(7)
- ناگفتههایی از كشتار مردم سربنیتسا و دخالت ناتو و ...
- وام طرحهای زودبازده احمدینژادی: آرزويی كه بزرگت...
- فرم جمعآوری اطلاعات اقتصادی خانوار توزیع شد: یك ح...
- از طريق فرمهاى توزيع شده، يارانه احمدى نژادى پرداخ...
- چرا كسي نميپرسد خسرو شكیبایی چطور رفت؟
- رفتار دوگانه نيروي انتظامي در دوره متفاوت: خاتمي و...
-
◄
اکتبر
(8)