۱۳۸۷ مهر ۵, جمعه

جلسه ای که جرج بوش را یک دمکرات نشان داد

جرج بوش دیشب بعد از اعلام جسورانه وضعیت فوق العاده در اقتصاد ایالات متحده، طرح هفتصدمیلیارد دلاری خود را برای کمک به بخش مسکن و بانک ها و شرکت های واسطه در آن به کنگره ارائه کرد و به شدت اصرار کرد طرحش تصویب شود. اما جلسه ای که او با بزرگان ایالات متحده داشت، به طرز غریبی بوی دموکراسی از یک طرف و وطن پرستی از طرف دیگر می دهد و نشان می دهد بین کشورهای دیگر با ایالات متحده چقدر فاصله است. در این جلسه بوش به ملاقات مک کین و اوباما رفت و نظرشان را درباره طرح گسترده اش در مورد اقتصاد آمریکا جویا شد. خیلی جالب است که او از کسانی که قرار است بعد از او به ریاست جمهوری برسند نظر می خواهد و مثل کشورهای جهان سوم خودش را کنار نمی کشد تا مسئولیت را به گردن نفر بعدی بیندازد تا طرف را نیامده بکود و له کند. جرج بوش که فارغ التحصیل ام.بی.ای از هاروارد است، با این حرکت نشان می دهد چگونه سیستم دموکراتیک می تواند آدمی را که به نظر می رسد یکدنده و تکرو باشد، به مشورت با آیندگان وادار کند.
حرکت بوش حرکتی روبه جلو و به سوی آینده است. در حالی که در کشورهای جهان سوم همیشه روبه عقب نگریسته می شود تا رویارویی با مشکل جایش را به فرافکنی و متهم کردن دیگران بدهد!

۱۳۸۷ مهر ۴, پنجشنبه

آیا یك آمریكایی می‌تواند حافظ منافع كشور ایران باشد؟

حتما اسم حمید مولانا را تابه‌حال شنیده‌اید. او كشف بزرگ حسین شریعتمداری است. به قول مدیر مسئول كیهان حمید مولانا استاد دانشگاه‌های آمریكاست. او كه او كه به همت كیهان به مرتبه پروفسوری رسیده، هرچند روز یك بار به بهانه‌ای اسمش در صفحه آخر این روزنامه می‌آید و هربار به آمریكا و جهان غرب بدوبیراهی می‌گوید و مزه دهان شریعتمداری را خوب می‌‌داند. فقط مسئله اینجاست كه نمی‌دانیم اگر آمریكا و غرب اینقدر سرشار از فساد و مصیبت و بدبختی‌ست، معلوم نیست چرا مولانا نمی‌تواند از آنجا دل بكند و به زادگاهش برگردد.

اگر مولانا در حد همین تناقض می‌ماند حرفی نبود. اما این اواخر او شده است مشاور محمود احمدی‌نژاد. در بده بستان‌هایی كه شریعتمداری با احمدی‌نژاد دارد – و یكی از آنها ظاهرا به معاونت وزارت بهداشت رساندن همسر شریعتمداری بوده – البته این نكته چیز عجیبی نیست. فقط از زمان مشاورتش باز هم یك سوال كوچك ذهن‌ها را به خود مشغول كرده: چگونه فردی كه ملیت آمریكایی را پذیرفته، می‌تواند حافظ منافع ایران و ایرانیان باشد؟ می‌دانیم كه هركسی هنگام پذیرش تابعیت یك كشور باید به‌طور واضح و دقیق سوگند یاد كند تا عمر دارد حافظ منافع كشوری كه ملیتش را می‌پذیرد باشد و هرگز به كشورش خیانت نكند. درحالی‌كه برای پذیرش ملیتی كه از راه خون یا خاك به‌طور خودكار منتقل شده باشد، نیازی به سوگند خوردن نیست و به‌طور ضمنی انتظار از شخص، حفظ منافع كشورش است. شاید به همین دلیل است كه معمولا سوگند ملیت دوم سفت و سخت‌تر انجام می‌شود و با آگاهی بیشتر فرد و به صورت ارادی انجام می‌شود.  

اینها را داشته باشید تا برسیم به این نكته كه مولانا به عنوان مشاور رئیس‌جمهور قرار است در سفر احمدی‌نژاد به نیویورك از نفوذش استفاده كند و با جلب نظر مقامات آمریكایی راه رابطه بلا آمریكا را برای احمدی‌نژاد هموار كند. آیا او در این رهگذر تا این حد قابل اطمینان هست كه منافع زادگاهش را به وطن دومش ترجیح بدهد؟ در این صورت تكلیف سوگندی كه با آن حدت و شدت خورده است چه می‌شود؟

۱۳۸۷ مهر ۳, چهارشنبه

چرا سالن سازمان ملل موقع سخنرانی احمدی‌نژاد خالی شد؟

اینكه چرا سالن سازمان ملل موقع سخنرانی احمدی‌نژاد خالی شد، دلیل ساده‌ای دارد كه نه سیاسی است و نه نظامی! به‌سادگی به اخلاق رك و راست خارجی‌ها برمی‌گشت كه تحمل حرف بی‌ربط را ندارند. یعنی اگر كسی خارج از یك موضوع و بی‌ارتباط با آن حرف بزند، حوصله‌شان سرمی‌رود و بی‌تعارف سالن را ترك می‌كنند. شاید شنیده باشید كه موضوع سخنرانی های سازمان ملل مثل هر اجلاس دیگری از پیش تعیین شده بود و عبارت بود از: مشكل كمبود مواد غذایی در دنیا، بررسی بحران ناشی از آن در كشورهای فقیر و بررسی راهكارهای تهیه ارزان مواد غذایی. در كنار آن سخنرانان می‌توانستند به روند دمكراتیزه شدن كشورهای جهان بپردازند. مثلا سخنرانانی مثل بوش به بخش دوم بیشتر پرداختند و یا لااقل سعی كردند تیتر گفته‌هایشان را همان موضوع قرار بدهند. اما در مورد احمدی‌نژاد بحث كاملا متفاوت بود. او حتی یك جمله درباره موضوع موادغذایی حرف نزند. از روند دمكراسی در جهان هم فقط در حد فلسطین صحبت كرد و البته ایران را دموكراتیزه ترین كشور دنیا با نودوهشت درصد حمایت مردمی خواند. اما صحبت از هلوكاست كه شد در چاله‌ای افتاد كه معلوم بود تا آخر سخنرانی از آن بیرون نخواهد آمد! شاید اگر احمدی‌نژاد مشاورعاقل و فهمیده‌ای كه كمی انگلیسی هم بلد بود داشت، به او یادآور می‌شد سالن سازمان ملل با مسجد محله فرق دارد و وقتی موضوعی برای سخنرانی تعیین می‌شود، خارج شدن ازآن بی‌ادبی است و اهانت به شنوندگان محسوب می‌شود. پس شنوندگان هم مجبور می‌شوند برخلاف میل‌شان سالن را ترك كنند تا پاسخی به این بی‌توجهی داده باشند. از همه اینها گذشته خواندن دعای فرج قبل از هر سخنرانی در سازمان ملل واقعا شاهكاری است در حد و مختص آدم پرت و ناآشنا با چنين فضاهايی مثل احمدی‌نژاد. حتما در لحظه خواندن دعای فرج به تشویق رهبر فكر می‌كند كه جسارتش را می‌ستاید و به آمدن هاله نور گرد سرش. غافل از این‌كه معمولا مترجمان همزمان چنین كلماتی را كه به زبان اصلی خود – یعنی عربی و نه فارسی – بیان می‌شوند اصلا ترجمه نمی‌كنند! چون اگر قرار بود ترجمه شوند كه به زبان فارسی كه زبان گوینده متن است ادا می‌شدند.‌ پس خواندن این دعای طولانی همان اتلاف وقتی است كه شنوندگان را برای خروج از جلسه نیم‌خیز می‌كند.

۱۳۸۷ مهر ۲, سه‌شنبه

دروغ‌ها و فرافكنی‌های مدیرعامل جدید استقلال!

دیشب اگر برنامه نود را دیده باشید، باید یادتان مانده باشید كه جایی واعظ آشتیانی نقبی به فدراسیون دوچرخه‌سواری زد؛ فدراسیونی كه همزمان با تیم فوتبال استقلال عهده‌دار ریاستش است. مدیرعامل جدید استقلال درباره دوشغله بودنش می‌گفت كه به دوچرخه‌سواری در المپیك رسید و مكث معناداری كرد و بعد كه جرات پیدا كرد آن را موفقیت‌آمیز خواند! فردوسی‌پور هم اشاره كرد كه حتما منظورش از موفقیت همان به خط پایان رسیدن دوچرخه‌سواران است. آشتیانی تایید كرد كه دویست و شصت كیلومتر را با سرعتی بیش از پنجاه كیلومتر ظرف شش ساعت ركاب زدن كار بسیار مشكلی است كه دوچرخه‌سوراران ما انجام دادند. جواب او چنان قاطع بود كه فردوسی‌پور پی كار را نگرفت. اما واقعیت این است كه جوابش بسیار مضحك بود: انگار بگوییم كار فوتبالیست‌های ما خیلی سخت بود كه نود دقیقه بازی كردند یا والیبالیست‌های ما كه پنج گیم بازی كردند شاهكار كردند. اصلا پس به همه شركت‌كنندگان دو‌های استقامت باید جایزه بزرگترین ورزشكاران جهان را داد و...
اما این اولین بار نبود كه آشتیانی شكست فاجعه‌بار دوچرخه‌سواران كشورمان را كه از امكانات خوبی هم برخوردار بودند، توجیه می‌كرد. او بارها گفته است كه در المپیك برای اولین بار دوچرخه‌سواران جاده ما از خط پایان گذشتند. درحالی‌كه این ادعا كاملا غلط است و دوچرخه‌سوار دیگری از ما به نام ايرج امیرآخور در المپیك 1988 از خط پایان گذشته بود كه با توجه به امكانات اندك آن زمان فدراسیون كاری بس بزرگتر بود. میرآخور یك بارهم در رادیو ورزش به ادعای واعظ آشتیانی در این زمینه پاسخ داده بود. اما دیگر اظهارنظر آشتیانی درباره مسابقات دوچرخه‌سواری واقعا شاهكار است. او گفته است دلیل شكست دوچرخه‌سواران ایرانی پاك بودن و دوپینگ نكردن آنها بوده. چون بقیه دوچرخه‌سواران دوپینگ می‌كنند و آزمایشها هم نمی‌تواننددوپینگ آنها را نشان بدهد! این دروغ بزرگ البته سطح فكر آشتیانی را هم نشان می‌دهد. حیف كه دكتر رفت و آشتیانی جایش آمد. لااقل دكتر صادق بود و شوخ و بلندپرواز. رهایش كه می كردید از نیمكت بایرن مونیخ و عشقش فوتبال آلمان جدا نمی‌شد! شوخی معروف فتح الله‌زاده تا سال‌ها در یادمان می‌ماند كه به فردوسی‌پور كه مدام به جلسه چهارشنبه روز مذاكره با فیروز كریمی اشاره می كرد، گفته بود " شما انگار از چهارشنبه‌ها در بچگی خاطره بدی دارید! " فتح‌الله‌زاده گاهی جوگیر می‌شد و به جای یكی، از دو مدرك دكترایش می‌گفت و با اینكه همه به طور ضمنی می‌دانستند مدركش احتمالا از نوع "كردانی" است، هرگز كسی به‌رویش نیاورد. خوب، معلوم است كه آدم ساده‌ای مثل فتح‌الله‌زاده در این سیستم جایی ندارند؛ این روزگار متعلق به شارلاتان‌هایی مثل واعظ آشتیانی است كه خودش و فدراسیونش را پاك می‌داند و همه دنیا را آلوده و دوپینگی.



۱۳۸۷ شهریور ۳۱, یکشنبه

چگونه سخنرانی كلمبیا از مضحك‌ ترین واقعه سال تبدیل به حماسه ملی شد؟

این روزها تلویزیون تبلیغ پخش فیلم مستندی به نام "ميهمان كلمبیا" ساخته نادر طالب‌زاده را می‌كند كه درباره سخنرانی احمدی‌نژاد در دانشگاه كلمبیاست. سازنده فیلم فارغ‌التحصیل سینما از ایالات متحده است و انگلیسی را خوب می‌داند. او كه قبلا چند فیلم درباره جنگ بوسنی و مسلمانانش ساخته؛ سال گذشته فیلم سینمایی "مسیح" را ساخت كه به‌شدت مورد انتقاد منتقدین قرارگرفت و نشان داد كه او هم مثل محمد نوری زاد فقط در خرج كردن بودجه‌های میلیارد تومانی تخصص دارد. فیلم مسیح به قدری ناشیانه ساخته شده بود كه طالب‌زاده بعد از اتمام فیلمبرداری چندبار دیگر مجبور شد گروه فیلمبرداری را وادار به گرفتن نماهای مجدد كند و با این كار و ساخت مجدد برخی از دكورها بودجه را دهها میلیون تومان افزایش داد. پس نباید تعجب كرد كه " ميهمان كلمبیا" هم فیلمی متناقض و ضعیف از كاردرآمده باشد.
واقعه دانشگاه كلمبیا به عقیده همه صاحب‌نظران به‌جز دولت نهم، كیهان و صداوسیما، یك افتضاح بزرگ بود. تا آنجا كه روزنامه‌نگاران آمریكایی با اكثریت قاطع آن را به عنوان مضحك‌ترین واقعه سال به‌حساب آوردند. ابعاد این افتضاح به‌قدری وسیع بود كه اطرافیان احمدی‌نژاد سعی كردند با شلوغ بازی و ابعادی غیرواقعی به ماجرا دادن و استقبال تاریخی از احمدی‌نژاد در فرودگاه از شدت آبروریزیش بكاهند. اما آنها این بار از آن طرف بام افتادند و خودشان هم باورشان شد كه به یك پیروزی در دانشگاه كلمبیا دست یافته‌اند. به‌طوری كه یكی از اطرافیان ی احمدی‌نژاد این واقعه را مهمتر از "فتح فاو" در جنگ با عراق دانست كه برایش ده‌ها هزار نفر كشته شده بودند و فرماندهان سپاه برای بازپس‌گیریش رگ‌های خود را زده بودند. جالب است كه فیلم برای آن كه نشان بدهد احمدی‌نژاد بازنده این ماجرا نبوده، سراغ حرف‌های جان بولتون می‌رود كه می گوید "امریكا نباید فرصت حضور احمدی‌نژاد در یك مكان علمی را می‌داد تا او كاری را كه می‌خواهد آنجا انجام دهد." بیژن نوباوه در فیلم می‌گوید كه بولتون گفته است "احمدی‌نژاد ما را شكست داد." درحالی‌كه زیرنویس حرف‌های بولتون در خود فیلم به هیچ‌وجه نشان‌دهنده چنین نكته‌ای نیست. اما نكته جالب‌تر حضور خود بولتون به عنوان یك ركن اساسی در فیلم است كه انگار به عنوان مهم‌ترین مرجع دنیا كاملا حرف‌هایش مورد استناد قرار می‌گیرد. جان بولتون كه همان ایام سخنرانی كلمبیا، در كیهان و صداوسیما یك دیوانه جنگ‌طلب خوانده می‌شد كه با يكدندگي‌هايش به عنوان نماينده آمريكا در شوراي امنيت مايه آبروریزی بزررگی شده، ناگهان در فیلم "ميهمان كلمبیا" تبدیل می‌شود فرد معصوم و صادقی كه حرف‌هایش برهمه حجت است! شخصیت دیگری كه فیلم به سراغش رفته بالینجر رییس دانشگاه معتبر كلمبیاست. در فیلم صحنه‌ای هست كه اعتراض عده‌ای را هنگام یك سخنرانی بالینجر نشان می‌دهد و گفتار متن فیلم، تاریخ سخنرانی او را یك هفته قبل از سخنرانی در دانشگاه كلمبیا بیان می‌كند. گذشته از اینكه صحت چنین ادعایی جای بحث دارد و به دلایل بی‌ربط بودن اعتراض‌های اقتصادی و معیشتی به یك رییس دانشگاه مشكوك به نظر می‌رسد، بيننده تلويزيون مي‌ماند كه اصلا هدف از پخش چنین صحنه‌هایی چیست؟ آیا هدف غیر از این است كه فیلم به سبك روزنامه كیهان حرف‌های یك شخصیت را به خاطر كاری كه درجای دیگری كرده زیرسوال ببرد؟ كیهان كه با همین سبك مرگ سعیدی سیرجانی را باعث شده بود واستاد عبدالحسین زرین‌كوب را به واسطه برنامه تلویزیونی "هویت" بی‌آبرو و دق مرگ كرده بود، این بار طالب‌زاده را جلو فرستاده تا حرف‌های بالینجر را به ناشیانه‌ترین وضعی زیرسوال ببرد. البته زوم كردن فیلم روی بالینجر خیلی مهم است چون او حرف‌هایی را زده بود كه مثل بغض در گلوی روزنامه‌نگاران و تحلیل‌گران وطنی هم گیر كرده بود. او احمدی‌نژاد را یك " دیكتاتور حقیر" خواند و حرف‌هایش را زیرسوال برد. تندی حرف‌های بالینجر به‌حدی بود كه نوباوه تعریف می كند كه وقتی عكس‌العملی از احمدی‌نژاد ندیده بود، فكر كرده بود او حتما گوشی ندارد و حرف‌های بالینجر به زبان انگلیسی را نمی‌فهمد! حتی كم مانده بوده نوباوه و همراهانش به سبك گروه‌های فشار داخل كشور با فریاد زدن جلسه سخنرانی را به هم بزنند. وقتی هم حرف‌های بالینجر تمام شد، احمدی‌نژاد چنان حقیرانه پشت تریبون قرارگرفت و از موضع ضعف حتی جوابی به بالینجر نداد، كه ویژگی بارز یك دیكتاتور را كه در مقابل زورمداران حقیر است و به مردمش در مقابل زور می‌گوید، نشان داد. او كه بعدها با هیجان یك روستایی آرادانی از اینكه پنجاه تلویزیون سخنرانیش را پخش كردند دچار هیجان شده بود، وقتی گفت ما در ایران همجنس‌باز نداریم كمدی حرف‌هایش را تكمیل كرد و سالن دانشگاه را از قهقهه تركاند. به طوری‌كه صداگذاری مجدد صداوسیما كه هوكردن‌های دائمی دانشجویان را حذف كرده بود هم نتوانست صدای خنده‌ها را خفه كند. فیلم در صحنه‌های زمان حالش به سراغ احمدی‌نژاد كه می‌رود، او جوگیر می‌شود و از كمك امام زمان و خدا هنگام سخنرانی می‌گوید و این‌كه حضار نمیتوانستند بفهمند امام زمان چطور كمكش می‌كند!
این هفته واقعا برای بییندگان تلویزیون در ایران هفته وحشتناكی است: شب‌های احیاء و هفته جنگ و روز قدس كه در یك هفته بیفتند، معلوم است كار با بمباران فیمهای تبلیغاتی تا كجا بالا می‌گیرد. به اینها فیلم "ميهمان كلمبیا" را هم اضافه كنید كه تا به حال دوبار پخش شده و معلوم نیست چندبار دیگر قرار است پخش شود!

۱۳۸۷ شهریور ۲۴, یکشنبه

این‌جوری می‌خواهید مدال بگیرید؟ (حكایت حرف‌های مفت دولت نهم در دهان ورزشكاران)

سرانجام رئیس‌جمهور از خواب بیدار شده طی نامه‌ای به علی آبادی دستور فرمودند علل نتایج ضعیف المپیك پی‌گیری شود. همین‌كه احمدی‌نژاد بعد از یك ماه فهمیده نتایج ضعیف بوده‌اند البته خیلی خوب است. یادم هست بعد از مسابقات جام جهانی فوتسال مربی تیم یعنی حسین شمس را به برنامه نود آورده بودند. تیم با چهار شكست مفتضحانه به وطن برگشته بود و شمس معتقد بود باید از تیم به‌خاطرآن‌كه با یك تیم قوی -اسپانیا یا برزیل- یك نیمه مساوی كرده بوده تقدیر شود و هرچه فردوسی‌پور می‌گفت كه  ما در این مسابقات قبلا به مقام چهارم رسیده‌ایم و شما افتخاری كسب نكرده‌اید، به كت شمس نمی‌رفت. شمس البته بعد از آن به كویت رفته و حالا بعد از چندسال دارد تیم فوتسال یك بار دیگر به جام‌جهانی می‌رود! 
دولت نهم كاری كرده كه هركسی هروقت بخواهد قول می‌دهد و غلو می‌كند و مدتی بعد اگر معیار سنجشی وجود نداشته باشد حرف از موفقیتی بزرگ می‌زند و اگر مثل تورم غیرقابل انكار بود بعد از مقاومتی مضحك به‌راحتی زیر حرفش می‌زند. به قول ظریفی حالا به مردم قول می دهیم به لحاظ فرهنگی در خاورمیانه پیشرو و اول باشیم و چندماه دیگر هم وقتی می‌بینیم كسی به كسی نیست می‌گوییم اول شدیم! هربار احمدی‌نژاد به سفراستانی می‌رود و خبرنگارها از مسئولین استان می‌پرسند چقدر از وعده‌های سفر قبلی تحقق پیداكرده، پاسخ می‌شنوند بالای نود درصد! یك بار یك نماینده مجلس پیشنهادكرد به جای این نود و نودوپنج درصد گفتن‌ها، امكانش هست مسئولین لطف كنند و طرح‌های تحقق پیداكرده را نام ببرند؟! كه البته هرگز كسی به حرفش گوش نداد! به این‌ترتیب اهمیت آمار و ارقام را دولت نهم به طوركلی از بین برد. چیزی كه به آن حرف مفت می‌گویند تبدیل شده به كالای پررونق دولت: این‌كه ما پوزه آمریكا را به‌خاك مالیده‌ایم و آمریكا را منزوی كرده‌ایم و قطعنامه شورای امنیت را كاغذپاره كرده‌ایم و ...اما برگردیم به المپیك. 
اما نتایج المپیك را نباید از مقایسه حرف‌های قبل و بعد از افتضاح قهرمانان تفكیك كرد. چنین است كه یاد المپیك و پرتاب‌كننده‌مان احسان حدادی می‌افتیم كه قبل از المپیك از فرط اطمینان از دریافت مدال طلایش، كم مانده بود آن را نگرفته تقدیم هم بكند. اما بعد از المپیك هم‌او بود كه با وقاحت رو به دوربین گفت كه اصلا قبل از المپیك مصدوم بوده و نمی‌خواسته شركت كند! از همه بامزه‌تر اما در مسابقات پارالمپیك رخ داد: خانمی كه در رشته تیراندازی شركت كرده بود، موقع اعزام می‌گفت كه به پسرش قول مدال داده است و وقتی از آخر اول شد گفت كه برای المپیك فقط سه جلسه یك ساعته تمرین كرده بوده چون در شهرستانی كه زندگی می‌كند مجوز حمل سلاح و بالطبع تمرین تیراندازی نداشته! نمی دانم واقعا این قهرمانان مردم را مسخره كرده‌اند یا خودشان را! اما از المپیك بگذریم و به لیگ برتر هم سربزنیم؛ جایی كه امیر قلعه‌نویی – كه نمی‌دانم چرا بعد از بیست سال همچنان اسمش را به اشتباه می‌نویسند "قلعه‌نوعی" كه كاملا بی معنی است – تا قبل از بازی چهارم مقابل صباباتری به همه قول قهرمانی می‌داد و در مقابل تمسخر دیگران عصبانی می‌شد اما درست بعد از بازی روبه خبرنگاران كرد و گفت كه تیم سیزدهم را تحویل گرفته است و انتظار دارند اولش كند؟!  
دستاورد دولت خاتمی هرچه بود و نبود، صداقت و شفافیت در رویارویی با مردم بود. همین یك دستاورد را هم دولت نهم نابود كرد و با دروغگویی كار را به فضاحت كشاند.

۱۳۸۷ شهریور ۱۹, سه‌شنبه

باز هم سخنرانی خامنه‌ای زمان پخش یك سریال در شبكه اول را عقب انداخت

یادتان باشد دو، سه سال قبل درست دوشنبه شبها و موقع سریال زیرتیغ (محمدرضا هنرمند) با بازی پرویز پرستویی، سخنرانیهای طولانی خامنه‌ای باعث می‌شد پخش سریال نیم ساعت تا چهل‌وپنج دقیقه به تاخیر بیفتد. كار چنان بالا گرفت كه بعد از چند هفته شبكه اول اعلام كرد می‌خواهد زمان پخش سریال را به شنبه‌ها موكول كند اما به خاطر جلوگیری از آبروریزی بیشتر این كار را نكرد. حالا امشب هم بار دیگر سخنرانی خامنه‌ای با اعضای سه قوه سبب شد سریال روز حسرت (سیروس مقدم) – آن‌هم درست از جايی كه فرامرز قريبيان رفته بود كله‌پاچه دستي 14000 تومان بخرد - با نیم ساعت تاخیر اعصاب خردكن پخش شد. واقعا صداوسیما از این حركت‌ها چه سودی می‌برد؟ آیا فكر می‌كند از این طریق می‌تواند مردم را مجبور به شنیدن بیانات مشعشع كند؟ آیا فكر نمی‌كند با غذاب دادن مردم - آن هم در مورد سريالهای بسيار پربيننده ماه رمضان - آنها را هرچه بیشتر از اين نوع سخنرانيها متنفر می‌كند؟ گیرم كه اوازفناوریهای مهم هسته‌ای بگوید و به این نكته بامزه را هم اشاره كند كه : " این جور نباشد كه رضایت مردم را در نظر بگیریم اما رضایت خدا را در نظر نگیریم. رضایت مردم و خدمت مردم چیز بسیار باارزشی است، اما شرع را باید درنظر گرفت. " مدتهاست كه دیگر سخنرانیهای خامنه‌ای مستقیم پخش نمی‌شود تا حك و اصلاح حرفهایش ممكن باشد. مثلا در سالهای آخر دوران خاتمی یك بار در خبر ساعت نوزده شبكه اول بخشی از سخنرانی خامنه‌ای پخش شد كه از " روزنامه‌های زنجیره‌ای " انتقاد كرده بود. همه می‌دانستند كه این عبارت را روزنامه كیهان برای روزنامه‌های اصلاح‌طلب به‌كار می برد و شنیدن این عبارت بی‌طرفی رهبر را زیر سوال می‌برد. بنابراین بخشهای خبری بعدی این بخش از سخنان خامنه‌ای را حذف كردند. خوب اگر چنین اشتباهاتی نبود و قرار بود سخنرانی امروزپخش مستقیم داشته باشد، زمان پخشش می‌شد همین ساعات مرده قبل از افطار و مردم مجبور به تحملش نبودند.

۱۳۸۷ شهریور ۱۶, شنبه

چرا بنزین سوپر به جای قیمت اولیه 140 تومان این بار 150 تومان شد؟

البته احمدی‌نژاد بار اول نیست كه حرفش را برمی‌گرداند و چیزی را كه با افتخار اعلام كرده بود پس می‌گیرد. از همان اوایل آمدنش با ورود زنان به استادیو‌های ورزشی موافقت كرده بود كه بعد آن را پس گرفت. عوارض خروج از كشور را هم كه به خیال خودش " به ضرر پولدارها " به 45 هزار تومان رسانده بود امسال به بیست و پنج هزار تومان كاهش داد و ...خلاصه تصمیمات عوض شده رئیس‌جمهور بی‌برنامه به قول ظریفی به عدد 100 می‌رسد! اما برگشتن به بنزین سوپر سهمیه‌ای مزه دیگری داشت. بعد از اینكه بارها گفته شد بیش از شصت درصد اتومبیل‌ها نیاز به بنزین سوپر دارند و استفاده از این نوع بنزین اصلا تجملی و تفننی نیست، قرار شده از اول مهر ماه بنزین سوپر با نرخ لیتری 150 تومان عرضه شود. بعد از عدم استقبال مردم از بنزین سوپر آزاد – بايد بوديد و در صف بنزين معمولی اتومبيل‌هايی مثل ماكسيما و پرادو و ب ام و را می‌ديديد كه چطور به بنزين گرانقيمت دولت پشت كرده بودند - كه در عرض یك روز با افزایشی 400 درصدی از 140 تومان به 540 تومان رسیده بود، دولت برخلاف شعار عدالت‌محوری و حذف سوبسید ناگهان حرفش را برگرداند. اما نكته جالب این است كه دولت با لجبازی كودكانه‌ای به جای ذكر عبارت " غلط كردم " و برگرداندن نرخ بنزین به همان لیتری 140 تومان، قیمت را 10 تومان افزایش داد تا بگوید حرفش عوض نشده و بنا به جلسات متعدد اتاق فكر و مشورت با بزرگان " تصمیم جدیدی "– كه مثلا نباید ربطی به بازگشت به قیمت قبل از سهمیه‌ بندی داشته باشد – مبنی بر عرضه بنزین سوپر گرفته شده! یعنی اعتراف به اشتباه و گفتن " غلط كردم " اینقدر سخت است؟ گرچه برگشتن به نرخ قبلی، تورم ناشی از اين افزايش يكباره و جو روانی حاكم را نمي‌گيرد.

۱۳۸۷ شهریور ۱۴, پنجشنبه

بزرگترین مانع در راه هسته‌ای شدن ایران شخص احمدی‌نژاد است!

شب گذشته در كمپ جمهوریخواهان آنها بارها از كنگره انتقاد كردند كه چرا بودجه ساخت نیروگاههای هسته‌ای را زودتر تصویب نمی‌كند تا از آمریكا بحرانهای متعدد خاورمیانه متضرر نشود. اما جالب است به یاد آوریم كه در ایران طی سال‌های گذشته هرگز مشكلی از این دست نداشته‌ایم: بیشترین بودجه را به‌راحتی ازطریق حمایت بالاترین رده‌های تصمیم‌گیری به بخش هسته‌ای تزریق كرده‌ایم و مجلس و دولت ازاین بابت نهایت همكاری را داشته‌اند. مردم هم - لااقل طبق آنچه تلویزیون نشان می‌دهد – انرژی هسته‌ای را حق مسلم خود می‌دانند. پس مشكل كجاست؟ شاید جوابش كمی عجیب و پارادوكسیكال باشد، اما محمود احمدی‌نژاد بزرگترین مشكل در این راه است! بله، احمدی‌نژاد به عنوان بی‌فكرترین رئیس جمهور ایران كه بویی از دیپلماسی، ‌برنامه‌ریزی و مشورت نبرده، مهمترین مانع در راه ایران هسته‌ای است. نكته در این است كه آژانس انترژی اتمی بارها اعلام كرده است كه از نظر این آژانس ایران مشكلی برای هسته‌ای شدن ندارد. پس مشكل كجاست؟ شخص احمدی‌نژاد! فرض كنیم كس دیگری مثل معین یا رفسنجانی در انتخابات برنده می شد. در آن صورت به احتمال قوی نه تنها نیروگاه بوشهر راه افتاده بود، بلكه مشكل تعلیق غنی‌سازی هم – كه حتی در دوران احمدی‌نژاد گفته شده سه سال خواهد بود - در تعامل با غرب حل شده بود. پس با این فرض همه كسانی كه فریاد می‌زنند " انرژی هسته‌ای حق مسلم ماست " برای رسیدن به حق‌شان باید سعی كنند احمدی‌نژاد را از عرصه سیاست ایران خارج كنند. رئیس‌جمهوری كه دنیا را به جنگ با كشورش فراخواند و حرف از محو كردن یك كشور از روی نقشه زد، علاوه بر منزوی كردن ایران و ایرانیان، به سرعت به مانع اصلی در هسته‌ای شدن این كشور تبدیل شد. به‌این ترتیب مردی كه خود را مصدق دوم می‌خواند و با همسر دكتر فاطمی دیدار می‌كند، با رفنتنش می‌تواند خدمت بزرگی به كشورش كند و ایران را به انرژی هسته‌ای هرچه بیشتر نزدیك كند.


۱۳۸۷ شهریور ۱۲, سه‌شنبه

وندالیسم دولتی احمدی نژاد چگونه به مردم ضربه می زند

وندالیسم به معنی ضربه زدن و آسیب رساندن به اموال عمومی و دولتی ست. این واژه بیشتر زمانی به کار می رود که هولیگان ها (اراذل و اوباش) از استادیوم های فوتبال بیرون می ریزند و شروع به نابود کردن هرچه دم دست شان می رسد می کنن؛ از جمله اتوبوس و مترو و تیر چراغ برق و بانک و مغازه ها! ما که البته به یمن رافت اسلامی و فهم دینی مان در ایران هولیگان نداریم و اراذل و اوباش را نیروی انتظامی دستگیر کرده – و البته همیشه چند نویسنده و مبارز سیاسی هم بین آنهاست – و هرگز اتوبوس های شرکت واحد یا اتومبیل های خبرنگاران در استادیوم هایمان مورد آسیب قرار نمی گیرد و به بیت المال مان صدمه ای نمی رسد! فقط شنیده ایم که کفار در کشورهای غربی چنین می کنند! در باب انگیزه هولیگان ها حرف زیاد است و گاه اصلا بی انگیزگی آنها علت حرکت شان می دانند. اما از همه متداول تر بین این انگیزه ها چیزی است که با عبارت "دلم خنک شد " می شود از آن یاد کرد. یعنی همان طور که شخصی اتومبیل گرانقیمت یا زیبای فردی را که نمی شناسد را با خطوط مختلف نقاشی می کند تا " دلش خنک شود " و حقش را از کسانی که فکر می کنند ظالم هستند بگیرد، با خرد کردن شیشه اتوبوس هم چنین لذتی حاصل می شود. اما وای به حال وقتی که وندالیسم هم دولتی شود! آن وقت البته نمی شود اسم اعضای یک دولت را به مامور کنترل گذرنامه داد تا مثل هولیگان های انگلیسی مثلا جلوی ورودشان به کشور برگزارکننده جام جهانی را گرفت.
دولت فخیمه نهم از همام ابتدای حضور مشعشعش باب وندالیسم دولتی را نیز باز کرده است. البته مشخص است که وندالیسم دولتی با بودجه و عدد و رقم سروکار دارد و تنها در فرستادن گروه های فشار برای کتک زدن دیگران خلاصه نمی شود. اولین حرکت وندالیستی دولت نهم گران کردن عوارض خروج از کشور بود که همان سال اول حضور دولت نهم صورت گرفت. به این ترتیب که عوارض خروج از کشور از 7000 تومان ناگهان بسته به منطقه کشور به 45000 تومان رسید. استدلال هم البته آشنا بود: کسی که پول می دهد تا به خارج از کشور برود، باید عوارض خروجی زیادی هم بدهد. به عبارت دیگر دولت گفت: " مردم، دل تان خنک شد که پولدارها را چزاندم؟ " همیشه هم دولت این ادعا را داشت که ما از پولدارها می گیریم تا به ضعفا برسیم. اما در عمل از متوسط ها گرفت و ضعفا را هم تا می توانست با گران کردن مایحتاج عمومی و قوت روزمره مردم خرد کرد. اما آخرین حرکت دولت در سال جاری که یک وندالیسم درست و حسابی بود، گران کردن بنزین سوپر با همان شعار " دل تان خنک شد؟ " بود. این جا در واقع هدف اتومبیل های گرن قیمت بود اما ضربه اصلی باز هم به قشر متوسط وارد آمد: اگر به دوروبرتان نگاه کنید می بینید که بیش از شصت درصد اتومبیل ها از جمله وسایل نقلیه ای هستند که سایپا، ایران خودرو یا بهمن و زاگرس روی در باک شان نوشته است: " فقط بنزین سوپر" و در واقع درمیان اتومبیل های موجود تنها پراید و روآ مستثنا هستند. به این ترتیب دولت دست به خرابکاری گسترده ای زده که حتی به ذهن هولیگان ها هم نمی رسید: نابود کردن اتومبیل ها در مدتی کوتاه به دلیل قطع سهمیه بنزین سوپر جالب است که همزمان با این تصمیم دولت با قطع سهمیه بنزین اتومبیل های وارداتی عملا قشر متمول جامعه را از داشتن سهمیه محروم کرده بود!

بايگانی وبلاگ

Free Blog CounterFMN
Free counter and web stats