۱۳۸۸ آذر ۴, چهارشنبه

باز هم کپی کردن از وبلاگ "با اجازه" و نقض کپی رایت

واقعا دوست ندارم درباره کپی کردن از وبلاگ "با اجازه" و نقض کپی رایت‌های متعددی که از وبلاگم می‌شود بنویسم. ولی واقعا سرقت هم حدی دارد! مطلب ورزشگاه‌های ویران، میراث دولت نهم در برنامه نود را ده‌ها سایت حتی بدون ماخذ و مرجع کپی کرده اند. کافی‌ست با همین کلمات یک جست‌وجوی کوچک در گوگل انجام دهید تا عمق فاجعه را دریابید. جالب است که اشتباه اولیه من در سطر اول درباره "سردار عزیز محمدی" را همه آن‌ها تکرار کرده اند. یعنی به لینک اول بالاترین که تنها لینکی است که به درستی از وبلاگم گذاشته شده، استناد کرده اند و حتی سری به اصل مطلب و ماخذ نزده‌اند. حتی سایت گویا نیوز با این همه ادعا، مطلب را بدون حتی ذکری از مرجع اصلی چاپ کرده است و فقط نام سایت سارق "تغییر" را آورده است.
مگر من از شما آقایان سارق و کپی‌کارچه خواستم؟ فقط خواستم قبل از استفاده از مطالب وبلاگ، یک ایمیل بفرستید و اجازه بگیرید. کار سختی است؟ سایت‌های وطنی سارق که هیچ، حالا اگر مطابق قوانین امریکا از گویا نیوز برای سرقت مطلب شکایت شود، پاسخی در دادگاه دارد؟

آقای مایلی کهن، یادت می‌آید؟

اظهار آمادگی مایلی کهن برای پی‌گیری آزادی صفایی فراهانی را که دیدم، یاد سال‌های دور افتادم. سال‌های امجدیه و دهه 1360 که تازه لیگ فوتبال بعد از انقلاب راه افتاده بود. و سال‌های قهرمانی بی‌چون و چرای پرسپولیس که علی پروین را داخل زمین داشت و مهراب شاهرخی را روی نیمکت. مایلی‌کهن آن زمان به شوت‌ها و سانترهایش با کات بیرون پا معروف بود. از اولین بازیکنانی بود که در آن سال‌های دور از چنین ضربه‌هایی که تازه در اروپا مد شده بودند، استفاده می‌کرد. همچنین از اولین بازیکنانی بود که می‌توانست از روی نقطه کرنر با یک شوت پیچشی دروازه را باز کند. آن ایام به عشق مایلی کهن جمعه‌ها می رفتیم زمین خاکی تا شوت‌های او را تقلید کنیم. اما نمی‌شد که نمی‌شد!
اما محمد مایلی - فقط علی آقا حق داشت این‌جور صدایش کند- فقط این نبود. سیستم پرسپولیس 2-4-4 بود و وسط زمین مایلی‌کهن و ضیاء عربشاهی از اول تا آخر بازی می‌دویدند. نه مثل حالا که فقط پول بگیرند و راه بروند! مایلی‌کهن پاها و اندام لاغری داشت که از دور قابل تشخیصش می کرد. معروف بود که با محراب اختلاف دارد. اما همیشه می‌گفت:"اختلاف ما مال بیرون زمین است. داخل زمین اباهم ختلافی نداریم." یکی از بااخلاق‌ترین و سربه‌زیرترین بازکنان آن سال‌ها بود- و حالا که فکر می کنم می‌بینم آن‌زمان همه انگار خوب بودند! یک بار در رختکن علی‌آقا به او و محمد پنجعلی که دیر آمده بودند،‌ گفته بود:" نماز جمعه‌تان را بروید، اما نباید دیر کنید!" و آن‌دو فقط گفته بودند:"چشم علی‌آقا!" تنها بی‌اخلاقی مایلی‌کهن در آن سال‌های زیبای امجدیه، وقتی بود که یک پرسپولیسی وقتی مایلی‌کهن برای برداشتن توپ کنار سیم توری آمده بود، گفته بود: "آهای ساواکی!" و او هم توپ را ول کرده بود و به‌طرف تماشاگر بخت‌برگشته هجوم آورده بود که با وساطت علی‌آقا موضوع ختم به‌خیر شد.
حالا بعد از سال‌ها وقتی می‌بینم آن آدم سربه زیر دوست‌داشتنی ناخواسته وارد بازی دیگران می‌شود و همه را یک ‌جا می‌کوبد، ناراحت می شوم. مایلی‌کهنی که ما آن‌زمان‌ها دوستش داشتیم. حالا با حرف‌های جوانمردانه مایلی‌کهن درباره آزاد کردن صفایی فراهانی به یاد آن‌روزها افتادم...

۱۳۸۸ آذر ۲, دوشنبه

ورزشگاه‌های ویران، میراث دولت نهم در برنامه نود

باز هم فردوسی پور گل کاشت. بعد از جنجال هفته قبل که به بی‌آبرویی سردار عزیز محمد ی منجر شد، این هفته فقط یک مهمان درباره ورزشگاه‌های نیمه‌ساخته به مهمان آمده بود: مهندس هاشمی طبا، رئیس سابق سازمان تربیت بدنی. اما از همین در و دیوار خراب ورزشگاه‌ها، فردوسی پورچنان برنامه ای ساخت که کودتاچیان بازهم حیران ماندند.
ماجرا ازین قرار بود که نشان داده شد دولت نهم و علی‌آبادی برخلاف آن‌چه که می‌گفتند، هیچ کاری برای ورزشگاه‌های ناتمام انجام نداده‌اند. علی‌آبادی که معتقد بود از ورزش چیزی نمی داند اما ساخت و ساز در ورزش را به‌بهترین شکل انجام می‌دهد، عملا جز حرف کاری نکرده بود. بعدها معلوم شد ورزشگاه علی دایی در اردبیل برخلاف دروغ صریح پرویز داودی در مراسم افتتاحیه، نه محصول دولت نهم که کار دولت‌های قبلش بوده است. ورزشگاه نیمه کاره کاشان هم که بعد ازمراسم مفصل افتتاحیه تعطیل شد و هنوز هم کارگران در آن مشغول به‌کارند! خلاصه این‌که بازهم با افتضاح دیگری از دولتی که خود را "دولت کار" می نامید، مواجه شدیم. اگر فتاح که مهم‌ترین پستش پیش از وزارت نیرو دلالی خرید زمین نیروگاه کارون بوده، در طول وزارتش حتی یک دلار سرمایه برای بخش نیرو جذب نکرد و عملکرد این وزارتخانه را به صفر رساند یا وزیر راه، بهبهانی، کوچک‌ترین مسئولیتی را درقبال وظیفه اصلیش یعنی ایمن کردن راه‌ها و وسایل ارتباطی نپذیرفت و همچنان به کپی کردن مقاله دیگران مشغول بود، تعجبی ندارد که علی‌آبادی هم هیچ حرکت مثبتی برای ورزش انجام نداده باشد. فردوسی‌پور با نمایش تصاویری از ورزشگاه‌هایی از سراسر ایران که به ویرانه شبیه بودند،در این جهت سنگ تمام گذاشت. اما گل برنامه نود جایی بود که بعد از نمایش این تصاویر، هاشمی طبا گفت:" کار ورزش با سیاست ارتباطی ندارد و اینطور کار با حرف پیش نمی رود که یک نفر بگوید این کارهای بزرگ را کرده‌ایم." معلوم بود که منظور هاشمی‌طبا ازین جمله چه کسی بود و همین نکته سبب شد فردوسی‌پور با چهره‌ای نگران به پشت صحنه نگاهی بیندازد!

بعد التحریر!

نوشته را که تمام کردم و قلم را زمین گذاشتم، دیدم که آرش سیگارچی عزیز هم مطلبی با عنوان مشابهی در وبلاگش نوشته است. با این‌حال به دلیل منظر متفاوت دو نوشته، ترجیح دادم نوشته بالا را همچنان نگه‌دارم.

یادمان نرود: کردان مرد، اما کردانیسم زنده است!

دیروز کردان رفت، اما با خودش کردانیسم را نبرد. از این منظر کردان یک قربانی برای پوشاندن کردانیسم بود. در واقع کردان تا آخر عمرش همان "فرماندار علی آباد کتول" بود که به اشتباه به‌ رده‌های بالای معاونت صداوسیما، قائم‌مقامی وزارت نفت و وزیری وزارت کشور رسیده بود تا بهترین قربانی برای کردانیسم باشد. وگرنه کردانیسم همچنان هست: تقلبی بودن مدرک محمدرضا رحیمی به‌عنوان معاون اول احمدی نژاد محرز شده است؛ کامران دانشجوکه در انگلیس درس خوانده و در تهران دفاع کرده، با هیچ‌یک از معیارهای دانشگاهی دنیا دکتر محسوب نمی شود؛ احمدی‌نژاد بدون کنکور وارد مقطع دکترا شده و سرانجام این‌که بهبهانی وزیر راه یک مقاله دزد حرفه ای است که در این راه با کامران دانشجو رقابت تنگاتنگی دارد! پس می‌بینید که کردانیسم همچنان زنده است، اما قربانی شدن کردان در مجلس بهایی بود برای بیمه شدن کردان‌های دیگر و خود پدیده کردانیسم.

۱۳۸۸ آذر ۱, یکشنبه

شکست فوتبال فرمایشی احمدی نژاد!

شکست از تیم اردن نقل امروز فوتبال ما نیست. باید به عقب‌تر برگردیم و به امیر قلعه نویی برسیم. قلعه‌نویی زمانی انتخاب شد که احمدی نژاد وزیران جوان را جایگزین باتجربه‌ها کرده بود. درست پس از قهرمانی استقلال، قلعه‌نویی به مربی گری تیم ملی انتخاب شد و مضحک‌ترین و پرتعدادترین کادر فنی را به جام ملت‌های آسیا برد تا با و نتیجه‌های ضعیف حذف شویم. تیم قلعه‌نویی بسیار سنگین می دوید و فاقد طراوت بود. خودش هم بعد از حذف تیم ملی سادگی کرد و برخلاف دیگران که بعد از شکست جلو نمی‌آمدند، با وقاحت خاصش جلوی دوربین‌ها قرار گرفت تا مفتضح‌تر از آن‌چه شایسته بود، کنار گذاشته شود. اما اگر سپردن تیم ملی به قلعه‌نویی اشتباه بود، انتخاب علی دایی بی‌تردید یک حماقت بزرگ بود. آخر کجای دنیا بازیکنی را بعد از یک فصل مربی‌گری یک تیم لیگ برتری تیمی مثل سایپا به تیم ملی می‌آورند؟ البته نقش مهرداد بذرپاش به‌عنوان مدیرعامل سایپا را در فریب دادن احمدی نژاد برای انتخاب علی دایی نباید فراموش کرد.علی دایی حداکثر درحد یک تیم باشگاهی می توانست موفق باشد. اتفاقا در تیم ملی هم به سبک باشگاهی کار کرد و هرچه بازیکن سایپا بود - حتی برخی از نیمکت‌نشینان - را با خود به تیم ملی برد!
برای روشن شدن موضوع نگاه کنید به مربیان تیم‌هایی که همین چهارشنبه گذشته مسابقه حذفی برگزار کردند: مربیان اکثر تیم‌ها بالای 60 سال سن داشتند و این نکته حتی شامل مصر و الجزایر هم می‌شد. انگار موی سفید یکی از فاکتورهای سرمربیان تیم ملی در جهان شده!
اما افشین قطبی که با قهرمانی پرسپولیس درحال تبدیل شدن به یک اسطوره ملی بود، با یک حماقت عجیب به سرعت به چهره‌ای منفور بدل شد. حضور سرمربی تیم ملی در مراسم تحلیف رئیس دولت کودتا که برای اولین بار و به لطف خودشیرینی قطبی رخ می‌داد، سبب کم شدن تماشاگران تیم ملی و دلسرد شدن بازیکنان این تیم شد. به نحوی که در بازی اردن فقدان انگیزه به‌شدت در چهره آن‌ها هویدا بود. هم این‌ها نشان از فوتبال فرمایشی دولت احمدی‌نژاد دارد. دولتی که می خواهد مشروعیتش را از حضور سرمربی تیم ملی فوتبال در مراسم تحلیف بگیرد، بهتر از این قادر به تصمیم‌گیری نیست.

تحریم اس ام اس به نفع چه کسی ا‌ست؟

این روزها که به تظاهرات 16 آذر نزدیک می‌شویم، باز هم صحبت از تحریم را می‌شنویم. اما تحریم اس ام اس واقعا به نفع کیست؟ کودتاچیان از این تحریم اقتصادی سود می برند یا جنبش سبزی‌ها؟
اگر برای ضربه‌زدن به اقتصاد مخابرات سپاه می‌گویید، که اس ام اس چه فرقی با مکالمه دارد؟ اصلا از تماس تلفنی بگذریم، مگر بخشی از هزینه کار ما با اینترنت به جیب مخابرات نمی‌رود؟ پس اینترنت را هم تحریم کنیم! حتما یادتان هست بعد از انتخابات و قطع شدن اس ام اس از طرف مخابرات، این نکته مطرح شد که به مخابرات ضرری وارد نشده، چون کسانی که کار فوری داشته‌اند، به جای استفاده از اس ام اس مجبور به تماس تلفنی و پرداخت چندبرابر هزینه به مخابرات شده‌اند.
یادمان باشد بین ما و کودتاچیان، آن‌که رسانه‌ها را در اختیار و کنترل خود دارد، کودتاچیان هستند. رسانه ما اینترنت است که آن‌هم با فیلتر کردن سایت‌ها بسیار محدود شده است. پس با کنار گذاشتن اس ام اس خود را از یک رسانه مهم محروم کرده‌ایم. در حالی‌که دنیا از مخابره خبر و ارسال فیلم از طریق اینترنت بسیار کم سرعت ایران حیرت‌زده شده، در این کمبود رسانه سبز، نباید با لجبازی خود را از یک پیام‌رسان آسان و ارزان برای اطلاع‌رسانی محروم کنیم. یادمان باشد اس ام اس‌هایی که بعد از پخش خبرها از شبکه‌های اجتماعی و سایت بالاترین به دست مردم می‌رسد، تاثیر فوق‌العاده ای در حرکت‌های جمعی و راهپیمایی‌ها دارد. معمولا بلافاصله بعد از پخش خبر، مرحله بعدی را خود مردم به‌دست می گیرند و با به کار افتادن موبایل‌ها دیگران مطلع می‌شوند.
از طرف دیگر نباید نگران ردیابی اس ام اس‌ها باشیم. چراکه کوچک‌ترین حرکت ما در اینترنت هم قابل ردیابی است؛ ضمن اینکه اینجا سیم کارت‌های ایرانسل‌های ارزان قیمت را می‌شود خرید و دور انداخت، اما ردپای اینترنت روی شماره تلفن شما را نمی‌شود دور انداخت یا پاک کرد!ضمن این‌که حجم اس ام اس‌ها به قدری زیاد است که ردیابی آن‌ها به یک شوخی شبیه است.
یادمان نرود جنبش سبز یک جنبش هوشمند است و از جمله هوشمندی‌های آن استفاده از روزهای مذهبی و منابت‌های رسمی خود حکومت برای ضربه زدن به آن بوده است. حالا هم می توانیم از ابزار خود دولت علیه خودش استفاده کنیم!

۱۳۸۸ آبان ۲۹, جمعه

پخش سخنرانی رحیم‌پور ازغدی در مورد زندانی و شکنجه کردن زنان در غرب از صداوسیما!

دیروز بعدازظهر شبکه یک صداوسیما هنگام پخش سخنرانی رحیم‌پور ازغدی یک افتضاح تمام عیار به بار آورد. او که عنوان سخنرانیش خانواده در اسلام بود، طبق معمول ازغرب و گسیختگی خانواده‌ها در آن‌جا بد می گفت که به یک‌باره جوگیر شد و گفت: "شما ببینید در غرب حتی زن‌ها را به زندان انداخته‌اند. غرب به فضاحتی رسیده که در زندان گوانتانامو زن‌ها را کتک زده است و حتی شکنجه کرده! " البته بلافاصله زیرنویس شد که این سخنرانی مربوط به بهار سال جاری در دانشگاه مشهد بوده است. اما دیگر کار از کار گذشته بود!
حالا باید این سخنرانی را کنار تصاویری از زنانی گذاشت که در 13 آبان با آن وضعیت وحشیانه با باتوم به سرشان کوبیده می شد و با پاهایشان مورد اصابت باتوم قرار می گرفت.حالا رحیم‌پور ازغدی کجاست که ببیند در زندان های جمهوری اسلامی نه تنها زن‌ها کتک زده می شوند و شکنجه می شوند، بلکه به راحتی توسط ماموران حافظ نظم کشور بارها مورد تجاوز قرار می گیرند.

۱۳۸۸ آبان ۲۷, چهارشنبه

بازی تیم ملی با مقدونیه و یک فرصت سبز!

امروز تیم ملی فوتبال با مقدونیه بازی می‌کند. هرچند ابعاد این بازی به اندازه بازی با ایسلند در هفته گذشته نیست، باز هم جای کار فراوانی دارد. در بازی با تیم‌‌های خارجی، صداوسیما به دلیل قرارداد با تلویزیون‌های دیگر، نمی‌تواند با تاخیر بازی را پخش کند و یا تصاویر را تکه پاره روی آنتن بفرستد. حتی در مورد صدا هم دست‌کاری هایی مشابه بازی‌های لیگ مقدور نیست. پس می‌توان شعار داد و مطمئن بود که پخش می‌شود. نکته دیگر این است که به دلیل پوشش خبری توسط خبرنگاران خارجی، نیروی انتظامی جرات مقابله با مردم و اعمال خشونت را ندارد. چون همه چیز ثبت شده، به سرعت به همه دنیا مخابره خواهد شد. به همین علت البته هنگام ورود گشت بدنی دقیق‌تری صورت می گیرد. اما موبایل‌ها به عنوان مهم ترین سلاح در استادیوم دست‌مان می مانند.
راستی دوستان، تشویق علی کریمی و کوبیدن افشین قطبی فراموش نشود!

۱۳۸۸ آبان ۲۶, سه‌شنبه

برنامه 20.30 و مناظره تلویزیونی نوری‌زاده!

دیشب برنامه 20.30 در ادامه دروغگویی‌هایش، هنگام پخش خبر مناظره تلویزیونی نوری‌زاده در دوحه که توسط بی‌بی‌سی برگزار می‌شد، وقاحت را به اوج رساند. مجری برنامه اعلام کرد که در این مناظره از حاضران نظرخواهی می‌شود. بعد هم 20.30 بخش‌هایی از مناظره را پخش کرد که نوری‌زاده از ربط دادن همه چیز در جمهوری اسلامی و در میان اعراب حاضر به اسرائیل و امریکا برمی گردد. پس از آن، در کنار حرف‌های چندتن از ناظران حرف‌های مرندی طرف مناظره را "به‌عنوان کارشناس حاضر" در مورد اطلاعاتی بودن نوری‌زاده پخش کرد. و تمام! یعنی با کمال وقاحت دست به تحریف مناظره زد و بخش اصلی آن را که رای گیری بود و به نفع نوری‌زاده تمام شد، پخش نکرد!
نکته جالب در پخش مناظره یکی نقش مشکوک مرندی، پسر وزیرسابق بهداشت است که قبلا هم فرید ذکریا در سی ان ان حسابی خدمتش رسیده بود و انگار خود صداوسیما هم با تردید به او می‌نگرد! دیگر این‌که 20.30 هنوز درنیافته که نوری‌زاده امروز با حضور جنبش سبز، با نوری زاده قبل از انتخابات متفاوت است و میزان محبوبیتش نزد مردم به‌شدت افزایش یافته. عدم درک این موضوع سبب شد حرف های نوری‌زاده درباره ربط دادن همه مشکلات به امریکا و اسرائیل، یک جمله کاملا درست به‌نظر برسد و برخلاف منظور 20.30 به نفع نوری زاده تمام شود.
نکته دیگری که اهمیت پیروزی نوری‌زاده را دوچندان می‌کند، مناظره نزد اعراب است. متاسفانه اعراب به‌شدت طرفدار احمدی نژاد هستند و معتقدند او تنها کسی است که با قدرت و جدیتش می‌تواند ایران را نجات دهد، اسرائیل را نابود کند و امریکا را یرجایش بنشاند. اگر هم با آن‌ها وارد بحث شوید، نه تنها قانع نمی‌شوند، بلکه شما را" آن‌طرفی"، "امریکایی" و طرفدار اسرائیل می‌خوانند. یادم هست یک بار با یکی از آن‌ها که به جنبش سبز بی‌احترامی می کرد، گفتم که "شما حق دارید. در کشور سلطنتی شما با انتخابات فرمایشی نمی‌توانید حتی تصور چنین جنبشی را داشته باشید. شاید صد سال دیگر به نقطه‌ای برسید که ما در ایران حالا رسیده‌ایم!" همیشه از نوری‌زاده توقع داشتم به‌دلیل تسلطش بر زبان عربی و شناخته شدنش به‌عنوان یک روزنامه‌نگار دنیای عرب، اعراب را روشن کند. حالا خوشحالم که در چنان جوی توانست به پیروزی برسد.

۱۳۸۸ آبان ۲۲, جمعه

بیایید برای سلامتی رهبر، احمدی نژاد، مرتضوی و رادان دعا کنیم!

واقعا حیفه که بدون محاکمه در یک دادگاه صالح ازدنیا بروند. پس جواب ندا، سهراب، احسان و بقیه دوستان جاودانه مان را چه کسی خواهد داد؟ خدایا، نمی خواهیم این ها مثل پینوشه روی صندلی چرخدار دستگیر بشوند. صحیح و سالم لازم شان داریم!

۱۳۸۸ آبان ۲۱, پنجشنبه

اگر انرژی هسته ای حق مسلم ما نبود...

لازم نیست جای دوری بروید: در همسایگی در کشور ترکیه که از ما آفتاب کمتری هم دارد، می توان آبگرمکن های خورشیدی را دید. در بسیاری کشورهای اروپایی، سازندگان خانه های جدید ملزم به استفاده ار آبگرمکن های خورشیدی هستند. بهای این آبگرمکن ها این روزها کاهش یافته و به کمتر از هزار دلار رسیده است. در آلمان نیروگاه های ساده بادی که مثل دیگر کشورهای اروپایی سر هر کوچه و برزنی دیده می شوند، بیش از بیست درصد انرژی برق کشور را تامین می کنند. در امریکا خودروهای هایبریدی (دو سوخته برقی) روز به روز بیشتر می شوند و مورد استقبال قرار گرفته اند. دولت برای این خودروها تسهیلاتی قائل شده که از آن جمله اند عبور از بزرگراه هایی که نیاز به بیش از یک سرنشین دارند. این خودروها بعد از مدتی اندک هزینه اضافی چهار-پنج هزار دلاری خود را از طریق صرفه جویی بنزین به دست می آورند.
همه این موارد به پاکی هوای شهر منجر می شوند و تنها راه حل فرار از آلودگی در تهران و دیگر شهرهای ایران است. اما دولت حتی اجازه بیان این مطلب را نمی دهند، تا مبادا حق مسلم شان از انرژی آلوده هسته ای از دست برود. مشکل اینجاست که دولت احمدی نژاد هیج قدمی هم در جهت راه اندازی تنها نیروگاه کشور در بوشهر برنداشته و حتی کوچک ترین اعتراضی به کارفرمای آن، دولت روسیه نمی کند! در حالی که بیش از ده برابر مبلغ قرارداد تاکنون به روسها پرداخت شده، تنها اعتراض ساده آقازاده رییس سازمان انرژی اتمی، به برکناری او منجر شد. توگویی دولت ایران مدافع منافع روسیه است و علیه روسیه حرف زدن در روسیه جرم نیست اما ایران جرم است! بعد از دادن سوبسید به کارخانه های چینی برای نابودکردن کارخانه های وطنی، بهای پرداختی به روسیه هم بالا رفته است.

۱۳۸۸ آبان ۲۰, چهارشنبه

ورزش بانوان و حریم شکننده!

ورزش نوپای بانوان در ایران با وجود توانایی‌های ایرانیان در این عرصه، همواره بحث‌انگیز بوده است. از سال گذشته خبرهای عجیبی از ورزش‌های بانوان به‌گوش می‌رسد که اگر نه بی‌سابقه، کم سابقه اند! خبر اول را از زمین چمن تیم استقلال شنیدیم: پسران جوانان استقلال که می‌بینند دختران تیم فوتبال درحال تمرین هستند، به آن‌ها پیشنهاد بازی می‌دهند و بعد فوتبال مردانه-زنانه را راه می‌اندازند. نتیجه این‌که خبرچینان خبر را به فدراسیون فوتبال می‌رسانند و عده‌ای توبیخ می‌شوند. خبر دوم اما غافلگیرکننده‌تر بود: آقایان در یکی از شهرستان‌ها با خانم‌ها به ورزش کبدی یا زو پرداخته‌اند. اگر فوتبال تماس فیزیکی ندارد و تنها در برخوردها خلاصه می‌شود، در ورزش کبدی اساس کار فیزیکی است و در گرفتن کمر و دیگر اعضای بدن خلاصه می‌شود.
تا اینجای کار مربوط به ورزش جوان‌ها بود و شیطنت توام با معصومیت‌شان. اما چند روز قبل عکس‌هایی از علی‌آبادی در میان بانوان تیم فوتسال در کشور ویتنام دیده شد. خبر جالب‌تر به حضور او در رختکن خانم‌ها مربوط می‌شد که چهره جدیدی از این عضو خنگ و هرگز لباس ورزش نپوشیده دولت نهم بروز می‌داد.
ورزش مختلط کردن اشکالی ندارد و در خارج از کشور هم در میادین غیررسمی مثل پارک‌ها و اماکن عمومی مرسوم است. حتی شنا کردن در کنار خانم‌ها امر عجیبی نیست. مشکل از فرهنگ متظاهر کشور ماست که حرف‌مان با عمل مان نمی‌خواند. درهرحال حضور آقایان در رختکن خانم‌ها حتی در خارج از کشور هم عجیب و بعید است. انگار حریم بانوان در این جامعه محبوس قرار است همواره شکسته شود.

۱۳۸۸ آبان ۱۹, سه‌شنبه

Removed

Removed

۱۳۸۸ آبان ۱۸, دوشنبه

تماس منتظری با کروبی ویک حرکت سبز سبز سبز!

خدا عمرش بدهد هرکسی که نام این جنبش را سبز گذاشت و معنای زندگی و سرزنده‌بودن را به جامعه پوسیده ما بخشید. انگار هرچه از این جنبش سرمی‌زند، سبز و زیباست. نمونه‌اش تماس تلفنی منتظری کبیر با کروبی بود که اهمیت فراوانی داشت. آیا حرکت زیبای منتظری را که بعد حدود بیست سال قطع رابطه با شیخ اصلاحات، گوشی را برداشت و احوال او را بعد از برخورد خشونت آمیز ماموران در 13 آبان پرسید، غیر از حرکت سبز می‌توان نام نهاد؟ منتظری که بزرگ‌تر از کروبی است، بزرگی کرد و تابویی را شکست که سال‌ها موجب جدایی بزرگان بود. به‌این ترتیب کودتاچیان تفرقه‌افکن هم انگشت به دهان ماندند. جالب است بدانید منتظری بعد از تبعیدش حتی به سید احمد هم اجازه ملاقات نداد. بعد از فوت امام، رابط بیت خمینی با منتظری یک خواروبارفروش مورداعتماد منتظری بود که درخواست‌های سیداحمد را به او می‌رساند. حال با دانستن این شرایط پیچیده است که می‌توان منتظری را کبیر نامید و حرکت زیبایش را سبز سبزسبز!

۱۳۸۸ آبان ۱۷, یکشنبه

میرحسینی که من می‌شناسم: یک روشنفکر هنرمند

یادم هست در ایام انتخابات یک بار قرار بود با دوستان به دیدن میرحسین برویم، اما خانم رهنورد می‌گفت وقت ندارد: شب‌ها ساعت 2 برمی‌گشت خانه و 7 صبح بیرون می‌زد. این انرژی را میرحسین از کجا آورده بود، بعدها از عشقش به مردم دانستم. در مناظره تلویزیونی وقتی با نورپردازی چهره‌اش را کسل نشان دادند و صدایش را لرزان، می‌خواستند خستگیش را القا کنند. اما میرحسین در همان مناظره‌ها ‌ناگهان به محبوبیتی دوچندان رسید. او به‌سادگی گفت که آمده تا با مردم صادق باشد، آمده تا به جای کمک به دیگر کشورها و پز جهانی بودن، به مردم خودش بپردازد و سرانجام اینکه آمده تا دیکتاتور نباشد. همین جملات ساده کافی بود تا او از فردی که خلاف این خصوصیات را داشت، فرسنگ‌ها فاصله بگیرد. اما فقط همین نبود؛ میرحسین برای من یک روشنفکر هنرمند است. جمله معروفش در مناظره‌ها با اشاره به نمودارهای احمدی‌نژاد را که یادتان هست: "به‌جای آمار، به مردم مار نشان می‌دهد!" اعلامیه‌هایش بیش از حرفه‌اش به‌عنوان نقاش، از شعر و شاعری نشات می‌گیرند. جالب اینجاست که با هر اعلامیه جدید فراتر حرکت می‌کند و به نکته‌ای اشاره می‌کند که از حرکت قبلی فراتر و غیرقابل پیش بینی تر است. مثلا روز بعد از تظاهرات قدس که با چاقو به او حمله شده بود و همه انتظار لحنی تند را در اعلامیه‌اش داشتند، اشاره کرد که دوست داشته دست هموطن مخالفش را بگیرد و با هم راهپیمایی کنند- جمله‌ای که تن آدم را از بزرگی و بزرگواری روحش می‌لرزاند. قلم میرحسین نکته‌ای است که سبک او از کروبی را متفاوت می‌کند: هرچه کروبی صریح اللهجه است و تند به قلب دشمن می‌زند، موسوی روح شکننده ای دارد و در لفافه حرف می‌زند. انگار در آتلیه نقاشی خود مشغول خلق یک اثر هنریست. با این حال او عاشق مردم است و برخلاف اصولگرایان دروغگویی که دم از مردم می‌زنند اما فقط به مقام خود می‌اندیشند، همواره به‌خاطر مردم پاپیش گذاشته. دیدیم که چگونه جان برکف گذاشت و همان روزهای دشوار بعد از انتخابات بالای ماشینی رفت و تصویرش را که بین جمعیت بلندگو در دست گرفته، هرگز نمی‌شود فراموش کرد.
تفاوت دیگر میرحسین با مخالفانش، صداقت و یکرنگی غریب اوست: در خانه‌اش همان‌طور است که بیرون و بین مردم. برخلاف دشمنانش که همگی در خانه خود کاملامتضاد ظاهر خود در جامعه هستند، میرحسین همان نقاش ساده‌دلی بوده که هست. از شما چه پنهان که وقتی میرحسین رئیس‌جمهور نشد، خوشحال شدم و یاد زمانی افتادم که آرزو می‌کردم خاتمی عزیز هم انتخاب نشود! بزرگانی چون میرحسین، خاتمی و کروبی برای شرایط کینه‌ورزانه و ناجوانمردانه فعلی حیفند.

۱۳۸۸ آبان ۱۶, شنبه

از امروز در کنار اعتماد، حیات نو هم خریدم، شما چطور؟

تنها روزنامه ایران که در تظاهرات 13 آبان از "سبزها" نوشت، حیات نو بود. این روزنامه روز بعد از 13 آبان یعنی پنج‌شنبه تیتر زد:"حماسه حضور سبز مردم در مراسم 13 آبان" و بعد تحلیل جسورانه‌ای درباره‌اش نوشت.













این روزنامه همچنین تنها روزنامه‌ای بود که بعد از تظاهرات روز قدس نوشت:"حضور سبز مردم در روز قدس".





در شرایطی که روزنامه‌های اصلاح‌طلب از هراس توقیف به‌شدت محافظه‌کار شده‌اند، حیات نو گوی سبقت "سبز بودن " را از دیگران ربوده است.

۱۳۸۸ آبان ۱۰, یکشنبه

به دام مظلوم‌نمایی دیکتاتور نیفتیم!

مظلو‌نمایی شیوه دیکتاتورهاست. دیکتاتور کلاسیکی که مارکز در رمان پاییز پدرسالار ترسیم می‌کند، فرد مهربان، مظلوم‌نما و حتی نزد عده‌ای از مردم محبوبی است. دیکتاتور ما هم از این موضوع مستثنی نیست. بعد از حمله به کوی دانشگاه یادتان هست چه بغضی می‌کرد و می‌گفت "عکس من را پاره کرده‌اند اما اشکالی ندارد." و حضار های های می گریستند؟ این شیوه مظلوم‌نمایی بعد از انتخابات هم ادامه یافت و با جمله معروف "من جان بی‌مقداری دارم که تقدیم می‌کنم." در نمازجمعه بعد از انتخابات به اوج رسید. اما در کمال تعجب برنامه‌ریزان، این مظلومیت‌نمایی جواب نداد و باعث وخیم‌تر شدن اوضاع هم شد. پس تصمیم گرفته شد شکل مظلوم‌نمایی‌ها متفاوت شود. پروژه مرگ و سکته رهبر که توسط مایکل لدین کلید زده شد، از همین نوع مظلوم‌نمایی‌ها بود. آدم مریض و علیل و مرده در فرهنگ مرده‌پرست ما همیشه مظلوم بوده. لدین که گویا هرسه سال یک‌بار ماموریت دارد ذهن‌ها را منحرف کند، خواسته یا ناخواسته به مظلومیت شخص اول مملکت دامن زده است.
اما مظلوم‌نمایی دیگر در ماجرای کهریزک و قصه‌ای که برایش ساختند، رخ‌نمایی کرد. در این قصه، عکاس آقا که در بازداشتگاه کهریزک گیر کرده بوده، بعد از آزادی به سراغ آقا می‌آید و ایشان بعد از شنیدن قصه کهریزک چندبار با دست روی پیشانی می‌زند و مجلس را ترک می‌کند تا حکم تعطیلی کهریزک را بدهد. در این ماجرای مضحک که متاسفانه توسط مخملباف هم در مصاحبه‌اش با حنا مطرح شده، دیکتاتور فردی مهریان، دلسوز و بی‌خبر از همه‌جا معرفی شده. به‌نظر شما امکان دارد کسی که خود دستور سرکوب‌ها را صادر کرده، از شنیدن آن‌ها ناراحت شود و دستور تعطیلی بدهد؟! این بی‌خبر دانستن رهبر و معصومیتش مدت‌هخاس که جواب نمی‌دهد. اصل ماجرای بسته شدن بازداشتگاه کهریزک نه ربطی به عکاس بین=ت دارد و نه دل‌سوزی رهبر؛ خیلی ساده موضوع به نامه شجاعانه کروبی مربوط می‌شود که بعد از نوشتن آن دو هفته مهلت داده بود و بعد از هفته اول، آقا از ترس بی‌آبروشدن نظام، سند تعطیلی را به‌نام خودش صادر کرد. جالب است که حالا کروبی به‌دلیل افشای ماجرای کهریزک و بردن آبروی نظام زیر سوال رفته، اما رهبر به‌عنوان اولین کسی که دستور تعطیلی کهریزک را صادر کرد، آبروی نظام را نبرده است!
پروژه مظلومیت البته همیشه هم جواب نمی‌دهد. نمونه‌اش مورد محمود وحید نیا دانشجوی شریف است که رهبر با مظلوم‌نمایی از او دعوت به سخنرانی کرد تا ژست آزاداندیشی هم بدهد، اما نتیجه کار یک آبر.وریزی تمام عیار از کار درآمد!

بايگانی وبلاگ

Free Blog CounterFMN
Free counter and web stats