وقتي در دهه شصت با شدت فساد در كميته هاي انقلاب اسلامي چاره اي جز ادغام پليس با كميته ها و تشكيل "نيروي انتظامي " باقي نماند، كمتر كسي تصور مي كرد بدنه پليس به راحتي در كميته ها حل شود و تفكر كميته اي حكمفرما شود. به اين ترتيب برخلاف همه دنيا پليس نه باعث و باني امنيت كشور كه خود مايه ترس و رعب و وحشت مردم و شادماني دزدهايي بود كه به راحتي پليس را مي خريدند و به ريش مردم مي خنديدند. پس از دوم خرداد هفتادوشش و احترام توام با صداقت خاتمي به مردم، حتي نيروي انتظامي كه تحت كنترل دولت اصلاحات نبود نيز مجبور به تغييرچهره شد. فرد مهم و بابرنامه اي مثل قاليباف – برخلاف احمدي نژاد كه از همان اول حضورش اصلا مخالف هرچه برنامه و برنامه ريزي بود و مثلا به عنوان شهردار به جاي آسفالت خيابانها در تهران مي خواست با "لكه گيري " سروته ماجرا را به هم بياورد – و در سطحي پايين تر فرمانده باشخصيت و خنده رويي مثل سردار طلايي، نيروي انتظامي را متحول كردند. براي اولين بار افسراني كه از فرط خصومت با مردم گاه سوري و اردني خوانده مي شدند، به روي مردم لبخند زدند و حتي در جريمه نوشتن ها با وجود مبالغ بيشتر اثري از خشونت ذاتي "رفتار كميته اي " نبود. حالا چهره غالب به تدريج چهرهاي بود كه از " پليس" انتظار داشتيم. بعد از افتضاح نيروي انتظامي در كوي دانشگاه در هجدهم تيرماه كه اوج تفكر سركوبگرايانه نيروي انتظامي بود و آن را با گروههاي فشار در يك رده قرار مي داد، بايد هم چنين تحولي در اين نيرو صورت مي گرفت تا مردم بار ديگر با پليس آشتي كنند و آمدن نيروي انتظامي را ديگر مترادف با فرار از صحنه جرم ندانند! راه اندازي پليس 110 در همين راستا صورت گرفت كه براي رسيدگي به مشكلات مردمي راهاندازي شده بود.
با آمدن دولت نهم اما باز همان آش شد و همان كاسه؛ مردم مجرم و دزد شدند و دزدها شريك پليس! گشتهاي خياباني بار ديگر راه اندازي شد و گشت ارشاد هم به آنها افزوده شد. طرح جمع آوري ديشهاي ماهوارهاي با رعب و وحشت همراه شد و باز هم سربازان به حريم خصوصي خانوادها وارد شدند- گيرم كه اين بار به دليل سنتي كه قاليباف به جا گذاشته بود برگه حكمي هم به همراه داشتند! (همين جا بايد اضافه كنم بعيد مي دانم قاليباف رييس جمهور موفقي از كار در مي آمد. درست است كه در مقايسه با احمدي نژاد هر كدام از كانديداها چهره برتر بودند، اما وابستگي قاليباف به ستونهاي قدرت و كنارگذاشتهشدن يك شبهاش درست قبل از انتخابات، نشان داد كه فردي آسيبپذير است و تكليفش با قدرت حاكمه معلوم نيست.) به اين ترتيب آدمهاي فاسدي همچون سردار زارعي قدرت گرفتند و هرچه بيشتر تيشه به ريشه اعتبار و تتمه آبروي باقيمانده براي نيروي انتظامي زدند. سردار احمدي مقدم با تفكري در سطح بسيج مساجد معلوم است كه نمي تواند فرماندهي درحد قاليباف باشد. جالب است كه احمدينژاد بار ديگر نزديك انتخابات زبان به انتقاد عليه نيرويي كه برخلاف دولت خاتمي كاملا در اختيارش قرار دارد گشوده و در مصاحبه اخيرش با ژستي مردمگرايانه ميگويد" با بعضي از حركتهاي نيروي انتظامي مخالفم!"
حركت سردار زارعي اما، برخلاف نظر فرمانده نيروي انتظامي حركتي شخصي به حساب نميآيد چون جرمهايش را حين ماموريت و كار مرتكب شده است. با اين حركت از يك طرف اهانت به شعور مردمي كه مي گذلشتند دخترانشان را مسئولين امنيت كشور براي "ارشاد" با خود ببرند صورت گرفت و از طرفي به همه اعتقاداتي كه به گفته امثال خود زارعي ركنشان نماز است توهين شد! يادمان باشد در دهه قبل فيلم چشن تولدي را يك سارق از خانه فاطمه معتمدآريا ربود و به ارشاد رساند تا به دليل يك شوخي ساده با يكي از نوحه هاي صادق آهنگران نه تنها معتمدآريا كه ايرج تهماسب و حميد جبلي نيز كه در خانه معمتدآريا حضور داشتند سالها محروم شوند. علاوه بر محروميت، آن سه بارها تهديد به مرگ شدند و استرس ناشي از آن زمان هنوز هم بر چهره جبلي هويداست. خودتان قضاوت كنيد: جرم آنها سنگين تر بود يا جرم سردار زارعي؟
۲ نظر:
Excellent
متشكرم دوست عزيز.
ارسال یک نظر