۱۳۸۷ آذر ۲۵, دوشنبه

چند نكته درمورد انتشار اوراق قرضه یک میلیارد یورویی توسط بانك مركزی ایران

در خبرها آمده كه ایران قرار است اوراق قرضه ارزی منتشر كند. در اینجا با توجه به اطلاعیه روابط عمومی بانك مركزی تنها به ذكر چند نكته درباره اطلاعات مندرج در اطلاعیه می‌پردازیم:
- اولین نكته كه مهم‌ترین نكته نیز هست، به لزوم انتشار اوراق قرضه ارزی در این برهه از زمان برمی گردد. در شرایطی كه به علت افزایش فوق‌العاده قیمت نفت، كشور باید به شكوفایی می‌رسید و مثل عربستان ساختارهای اقتصادی را اصلاح و یا لااقل تورم را مهار می كرد، دولت چه نیازی به قرض دارد؟ مگر حساب ذخیره ارزی نباید سيصد میلیارد دلار موجودی داشته باشد و مگر قرار نبود از محل همین موجودی به خریداران وام ارزی داده شود تا وابستگی به بانك‌های خارجی و بهره‌های آن‌ها كم شود؟ چه اتفاقی افتاده كه ما خود نیازمند وام شده‌ایم؟! دلیلش همان چیزی‌ست كه به شوخی "غبارروبی صندوق ذخیره ارزی توسط احمدی‌نژاد" خوانده می‌شود. واقعیت این است كه رییس دولت نهم نه تنها موجودی سیصد میلیارد دلاری حساب ذخیره را خالی كرده، بلكه حالا كه دیگر به علت پایین آمدن بهای نفت پولی به صندوق وارد نمی‌شود، قصد دارد از جیب آیندگان هم خرج كند و ماموریتش را با بدهكاركردن كشور كامل كند! دولت نهم حتی نگذاشت فاصله چندانی بین اوراق قرضه قبلی صادرشده توسط كامرزبانك كه اوایل تابستان امسال بازپرداختش به‌پایان رسید، بیفتد و بعد از چندماه و درحالی‌كه دیگر فردی مثل دكتر مظاهری را رودررو ندارد كه خزانه را شش قفله كند، چشم به سرمایه دولت بعدی دوخته تا هرچه زودتر پیش‌خورش كند!
- اوراق قرضه قرار است به سه ارز یورو، ین و درهم امارات منتشر شود. درمورد دو ارز اول بحثی نیست: اروپا و ژاپن قطب‌های بزرگ اقتصاد جهان هستند و انتشار اوراق به ارز آن‌ها هیچ اشكالی ندارد. اما این وسط درهم امارات از كجا آمده؟ همین چند روز پیش بود كه دولت امارات در پاسخ به تبریك رئیس جمهور به مناسبت روز ملی امارات، پاسخ تندی داده و ایران را با لحن بدی اشغالگر خوانده بود. این رابطه یك طرفه و سراسر تحقیر تاكجا می خواهد ادامه داشته باشد؟
- اوراق قرار است با سود بین بانكی (Interbank) به علاوه حاشیه سود بانكی (Margin) سه درصد منتشر شود. با توجه به نرخ بین‌بانكی مثلا شش ماهه یورو، این یعنی شش وسی صدم درصد سود ۳+۳.۳! این سود جذابیت زیادی برای خرید ایجاد می‌كند. اما درعین حال تحقیرآمیز است. در واقع حاشیه سود اصلا برای كشورهایی به نرخ سود بانكی اضافه می‌شوند كه ریسك بالایی دارند و ریسك بالا یعنی سه درصد بهره اضافی. این سه درصد به روشنی نشان می‌دهد كه وضعیت اقتصادی و طبعا سیاسی ایران برخلاف ادعاهای دولت، بسیار بد است و برای جبران ریسك باید بهره بالایی به خریدار اوراق پرداخت شود. درواقع اثر تحریم‌ها كه همواره دولت آن‌ها هیچ می‌شمارد و كاغذپاره‌شان می‌پنداشت، با این بهره اضافی خودش را نشان می دهد.

۱۳۸۷ آذر ۲۴, یکشنبه

چرا تحریف رسانه‌ای در ایران همه‌گیر شده است؟

سانسور خبری در ایران پس از انقلاب البته چیز جدیدی نیست. سال‌هاست که در شبکه‌های صداوسیما و مطبوعات حکومتی از آتش و خون و بدبختی در دنیای غرب و به‌ویژه آمریکا می‌شنویم، درحالی‌که از ایران همیشه خبرهای خوب و بهشت‌گونه منتشر می‌شود. اما تحریف و تکه تکه نقل کردن خبرها در دنیای امروز و با وجود اینترنت دیگر خیلی مضحک و ساده‌لوحانه به‌نظر می‌رسد.

ماجرا از آن‌جا شروع شد که چندماه قبل در یک سایت درجه‌بندی بدترین دیکتاتورها را دیدم که نفر اولش ازکره‌شمالی و دوم از سودان بودند. از کشورمان هم رهبر نفرهفتم لیست بود. خانه که رفتم در کمال تعجب دیدم ۲۰.۳۰ درحال خواندن خبر است. فکر کردم کودتایی چیزی شده! ولی دیدم از نفر ششم پرید به نفر هشتم و تا دهم را هم خواند. داشتم شاخ می‌آوردم! تحریف خبر به همین سادگی؟

ماجرا داشت ازخاطرم می‌رفت که هفته قبل دو مورد عجیب در روزنامه همشهری دیدم که به لطف دوستان و روشنگری‌شان هردو تحریف بودند. مورد اول خبری در صفحه آخر روزنامه همشهری یعنی بخش "گشتی در دنیای خبرها" با این عنوان بود که "مادری در پکن چنان از شدت علاقه فرزندش را بوسید که گوشش کر شد." درحالی‌که اصل خبر این بود: "دختری در شانگهای چنان دوست پسرش را بوسید که گوشش کر شد. " مورد دوم مصاحبه مفصل همشهری با فرد شارلاتانی بود که خودش را مسعود مولوی، رقیب بیل گیتس معرفی کرده و ادعا کرده بود با اختراع روباتیکش آمریکا و روسیه را در مسابقات جهانی شکست داده است. هرچند که در این مورد دوم به‌نظر می‌رسد بیش از آن‌که قصد تحریف درمیان باشد، مصاحبه‌کننده ذوق‌زده شده باشد، سوء‌استفاده همشهری از این خبر واقعا جای تامل دارد.

به این فکر می‌کردم که این تحریف‌ها احتمالا بعد از آمدن معاون حسین شریعتمداری در کیهان یعنی حسین انتظامی، به همشهری شکل گرفته که...در روزنامه اعتماد تحریف مشابهی را دیدم!در خبر اعتماد فهرست رشوه‌پردازترین کشورهای جهان منتشر شده، اما بازهم ایران از متن خبر حذف شده. درحالی که ایران رده ۱۴۱ را در این جدول دارد که بین ۱۸۰ کشور یک فاجعه است. خبر روزنامه اعتماد با زرنگی خاصی تنظیم شده. به‌طوری که خبر دو بخش مجزا آمده که در اولی نوشته شده اسامی مربوط به فقط  ۲۲ کشور است درحالی‌که در خبردوم که درست زیر خبر اول آمده، از۱۸۰ کشور یاد شده است!
در این رویکرد جدید به خبرنویسی بی‌تردید دروغگویی دولت نهم بی‌تاثیر نیست. وقتی دو سال طول می کشد تا بعد از فریاد کرکننده مردم، رییس دولت تازه قبول کند تورم در کشور وجود دارد، از رسانه‌های دیگر چه انتظاری می‌رود؟

۱۳۸۷ آذر ۲۱, پنجشنبه

سردار احمدی مقدم، شرایط جنگی درست كردن كه كاری ندارد، مردش هستید صلح بیاورید

این تكاورهای كلاه‌كج را كه سرچهارراه‌ها می‌بینم، یاد عمویم می‌افتم كه به تازگی بازنشسته شده. بنده خدا روز بعد از بازنشستگی هم مثل روزهای قبل صبح زود از خواب بیدار شد و تا ساعت ده صبح بیشتر دوام نیاورد؛ بهانه‌ای درست كرد و برگشت سركار! اصلا این بشر لذت زندگی با خانواده را تجربه نكرده بود و حتی روزهای تعطیل را درخانه می‌ماند و به كار فكر می‌كرد. 
حالا حكایت سردارهای زمان جنگ ماست كه یك چفیه همیشه پرشال‌شان است و اگر نتوانستند مملكت را به جنگ بكشانند، سعی می‌كنند لااقل شرایط را جنگی كنند: به بهانه طرح انضباط اجتماعی تكاورهای كلاه‌كج را می‌گذارند كنار خیابان تا كسی ماشینش را كنار خیابان پارك نكند. یا سربازهای بدبخت وظیفه نیروی انتظامی را كنار خیابان می‌كارند كه قدم بزنند. اگر از همین سربازها كه درسرما می‌لرزند بپرسید برای چه آمده‌اند، خودشان هم نمی‌دانند. اگر یادتان باشد، بعد از جنگ تعدادی از سربازها را برای كمك به شركت واحد دادند. چه عیبی دارد به‌جای قدم زدن كنار خیابان، به مردم "خدمت" برسانند؟ عیبش البته این است كه می‌گویند ارتش و سپاه بیكار شده و... كاسبی آقايان خراب می‌شود. اصلا به‌همین خاطر است كه خدمت مزخرف سربازی را – كه عزیزترین و شكوفاترین دوران جوانی را می‌گیرد- حذف یا كوتاه نمی‌كنند.
حالا سردار احمدر‌مقدم شده است پیام‌آور جنگ و شرایط جنگی. بیخود نبود كه وقتی خاتمی از صلح و گفت‌وگوی تمدن ها می‌گفت، سردارها به خیانت و تخطی از آرمان‌ها متهمش می‌كردند: آرمان‌های آن‌ها جنگ و شریط جنگی بود و اصلا زندگی در صلح را مثل عموی بازنشسته من نیاموخته‌اند. كار دیگری هم كه بلد نیستند: نگاه كنید به نیروهای ازدم سپاهی دولت احمدی‌نژاد كه از فرط بی‌سوادی و بی‌تجربگی سه‌ساله مملكت را  نابود كرده‌اند. آدم باتجربه‌شان مثلا فتاح وزیرنیرواست كه بزرگترین سابقه‌اش دلالی‌برای خرید زمین سدكارون بوده و باافتخار می‌گوید كه " زمین سد را من خریده‌ام! " . این آدم طی این سه‌سال با كاركرد صفر، بی‌برقی و بی‌آبی را به مملكت هدیه كرده.   
البته تقصیر احمدی‌مقدم هم نیست. او از ریاست بسیج مساجد به فرماندهی نیروی انتظامی رسیده و جاپای كسی گذاشته كه اصلا یك يقه سفید محسوب می‌شود و تیم همكارش تكنوكرات هستند. محمدباقر قالیباف انگار بویی از زندگی درصلح برده است و با تشكیل پلیس  ۱۱۰نشان داد كه می‌شود از پلیس به جای ترساندن مردم، برای كمك هم استفاده كرد. اصلا به‌خاطر همین نبود كه قالیباف كنار زده شد و روزهای آخر احمدی‌نژاد جایش را گرفت؟ البته ضعف قالیباف هم درهمین نكته خلاصه می‌شود: كسی كه "آقازاده" آقا – و نه حتی خود ایشان- برایش تصمیم بگیرد رییس جمهور بشود یا نشود، بهتر كه از همان اول انتخاب نشود. شاید روی‌آوردن قالیباف به نهاد مردمی شهرداری برای پوشاندن همین ضعف وابستگی به "آقازاده" مقام اول مملكت بوده. همین‌جا البته بگویم كه رای دادن به قالیباف هم از ماها برنمی‌آید. به قول عموی بازنشسته‌ام، آخر عمری همین‌مان مانده كه به یك جناح راستی رای بدهیم و تتمه آبروی خودمان را هم ببریم!  

۱۳۸۷ آذر ۱۹, سه‌شنبه

آقای سلحشور، با این "یوسف پيامبر"، خودتان را مسخره كرده‌اید یا ما را؟

این چه سریالی‌ست كه ساخته‌اید؟ این بازیگران را از كجا آورده‌اید و چطور انتخاب كرده‌اید؟ اسماعیل سلطانیان در نقش كاهن معبد را هركه می‌بیند از خنده غش می‌كند. همین‌طور جهانبخش سلطانی در نقش فرعون سوم كه مسخره‌ترین اجرا را در جدی‌ترین نقش سریال شما دارد. این یوزارسیف را باوركنید همان شكل خودش جلوی دوربین راه‌می‌بردید بهتر از بازی كردنش با آن گریم بود. گریم بازیگران را احیانا دخترتان یا فرزندان دخترتان انجام نداده‌اند؟ (راستی، شما كه محیط سینما و هنرپیشگی را اینقدر آلوده می دانید كه می‌گویید به دخترتان اجازه نمی‌دهید وارد این حرفه شود، به چه اجازه‌ای با  دختران و زنان دیگران در سریال‌تان كار می‌كنید؟) این چه خط و خطوطی‌ست كه بر چهره بازیگران ترسیم كرده‌اید؟ از این بدتر هم می‌شد گریم كرد؟ این‌ها كه مثلا قرار است چهره‌های جدی و سنگدل باشند، چرا مثل دلقك‌ها گریم شده‌اند؟ چه اصراری است كه شما سریال كارگردانی كنید؟ مگر در حوزه هنری تئاتر كار نمی‌كردید؟ همان نمایش "حصار در حصار" كافی نبود كه كار را به سریال ایوب پیامبر كشاندید؟ اصلا این ایوب پیامبر سریال بود یا تئاتر ضبط شده؟ دكورهای تئاتر را برداشته‌اید آورده‌اید داخل استودیو و فیلمبرداری كرده‌اید؟ باور كنید سریال ساختن با كارگردانی تئاتر متفاوت است. این دكورهای مسخره یوسف پیامبر هم از همان جنس هستند؛ داد می‌زنند كه از جنس مقوا و ورق روی هم گذاشته شده‌اند! شما اصلا حس سینمایی ندارید؛ نمی‌دانید حركت چقدر مهم است و نمی‌فهمید این حركت باید درونی باشد و با چرخاندن دوربین روی ریل به‌دست نمی‌آید!  
حالا هم كه شده‌اید تاجر و كاسب و  خورنده بودجه‌های میلیاردی كه خواب‌شان را هم نمی‌ديديد. واقعا چه جوابی دارید وقتی در آن دنیایی كه خودتان مدعی وجودش هستید و ایوب پیامبر به آن سفر كرد، قرار بگیرید؟ شما حتی دیگر نمی‌توانید مثل سال ۱۳۶۱در فیلم توبه نصوح گل و شل به خودتان بمالید و كاسه گدایی به دست بگیريد تا شاكیان حلال‌تان كنند! چون اگر آن‌جا با شاكیانی خصوصی طرف بودید، این‌جا طرف تان كل مردم ایرن هستند كه پول‌شان را به باد داده اید!
حتی طرفداران سريال شما هم به این نكته اذعان دارند كه گروه حرفه‌ای متخصصان سریال‌تان فقط پول گرفته‌اند؛ چون طرف‌شان را خوب شناخته بودند و از بی‌سوادی و بی‌تجربگی كارگردان به خوبی آگاه بودند. اگر ايرج رامين‌فر از طراحی صحنه شاهكارهای بهرام بيضايی به كار در فيلم ابلهانه پرچم های قلعه كاوه رسيد و خودش را به تكه‌نانی فروخت، تكنيسين‌های شما هم چنين كردند و همه اعتبارشان را يك‌جا به حراج گذاشتند. 
اگر در سریال مردان آنجلس شهریار بحرانی به عنوان تدوين‌گر و درواقع مشاور با شما بود تا به تنهایی سریال را بسازد، اینجا معلوم است كه خودتان هستید و خودتان! 
شما كه روی  محمد نوری‌زاد را با این بودجه بی حدوحساب سفید كردید: اگر او سریال كودكانه چهل سرباز را ساخت و به جای پنجاه میلیون تومان هزینه مصرف شده، سه میلیارد پول خورد، شما با ساختن كاخ مقوایی‌تان، از صداوسیما شش میلیارد پول گرفتید. ببینید چه كرده بودید كه وقتی رقم شش میلیارد تومانی بودجه شما اعلام شد، صدای سپاه پاسداران و نهاد ریاست جمهوری و ده‌ها سازمان دیگر كه شما از آن ها پول و تجهیزات گرفته بودید درآمد كه:" پس سهم پولی كه ما داده‌ایم چه می‌شود؟

۱۳۸۷ آذر ۱۵, جمعه

بعد از سال‌ها صدای گرم احمد شاملو از صداوسیمای ضرغامی پخش شد

بعدازظهر جمعه در برنامه‌ای كه از شبكه چهار پخش شد، پس از سال‌ها، صدای احمد شاملو از تلویزیون پخش شد. ماجرا از این قرار بود كه در برنامه‌ای به مناسبت ساخت فیلم مستند كمال تبریزی درباره حج، تكه‌ای از فیلم پخش شد كه در آن برروی تصاویر فیلم تبریزی، بخش‌هایی از نوار معروف مولوی از مجموعه " صدای شاعر" كه احمد شاملو دكلمه كرده است، پخش شد. بعدهم تبریزی به این نكته اشاره كرد كه هماهنگی فضای كار با اشعار مولوی با صدای شاملو سبب استفاده از آن‌ها شده. صدای گرم شاملو سال‌ها بود كه از صداوسیما پخش نشده بود. یوسفعلی میرشكاك در سال ۱۳۶۴ مقاله‌ای با عنوان " پیر سلطنت آباد " در كیهان نوشت كه در آن به شدت به احمد شاملو تاخته بود. گرچه آن مقاله به لحاظ ژورنالیستی بسیار تاثیرگذار نوشته شده بود، خشم دوستداران اسطوره شعر معاصر را برانگیخت. اما در آن فضا كسی را یارای اعتراض نبود. میرشكاك سال‌ها بعد از اینكه بازیچه گروه‌های سیاسی قرار گرفته بود، از نوشته‌هایش اظهار ندامت كرد. اما مقاله او درباره شاملو كه به مرگ شعر شاملو اشاره كرده بود، از ذهن‌ها پاك نشد. شاملو به‌دلیل چند شعر سیاسی/اجتماعی بعد از انقلابش – نظیر شعری كه می‌گوید: دهانت را می‌بویند مبادا گفته‌باشی دوستت دارم... و یا شعر ديگری كه در آن شاعر می‌سرايد: خطیبان حرفه‌ای در كارند...- جزء مغضوبین بود. برخلاف شاعرانی مثل شهریار یا حتی اخوان ثالث كه پس از انقلاب شعرهای مسالمت‌آمیزی سروده‌اند، شاملو هرگز چنین نكرد و اسطوره باقی ماند: گر بدين سان زيست بايد پست/من چه بی‌شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوايی نياويزم/از بلند كاج كوچه‌ی بن بست (از شعر «بودن»).

۱۳۸۷ آذر ۱۱, دوشنبه

خانم میلانی، این بود سطح روشنفکری شما؟

خانم تهمینه میلانی، به توصیه یکی از دوستان امروز فیلم ‌آتش بس را دیدم و حیرت کردم. این فیلم آخرین فیلم شماست که به روی پرده رفته و فروشی بالای یک میلیارد تومان داشته است. حیرت کردم از شما و کاری که در فیلم‌تان کرده‌اید. شما می‌دانستید که دلارام پسری‌است که تغییر جنسیت داده و از سرگذشتش باخبر بودید. شما که مدام دم از روشنفکری و روشنگری می‌زنید و شخصیت‌های فیلم‌هایتان کتابخوان و طالب آزادی هستند ، چطور حاضر شدید در فیلم آخرتان آتش بس اینطور یک انسان را به لجن بکشید؟ دلارام کم از زندگی کشیده بود، که شما هم به او ضربه زدید؟ حتی نکردید اسم شخصیت مسخره فیلم‌تان را دلارام نگذارید. احتمالا کتابی را که با نام جنسیت گمشده منتشر شده و سرنوشت دلارام است، خوانده‌اید. در آن کتاب نویسنده لااقل اینقدر انسانیت داشته که نام دلارام را نبرد و او را تنها اولین شخصی که عمل تغییر جنسیت را در ایران انجام داده، بنامد. دلارام که با روح بزرگش تغییر جنسیت داد تا خود گمشده‌اش را پیدا کند، چه بر سر شما آورده بود، که اینطور حقیر و مسخره نشانش دادید؟ این بود سطح فکر کارگردانی که با افتخار خودش را فمینیست می‌خواند؟ فمینیست‌ها آیا مردی که می‌خواهد زن شود را این‌چنین تحقیر می‌کنند تا در سالن سینما همه به ریشش بخندند؟

هیچ می‌دانید با صحنه‌های مسخره شما در مورد آن پسری که دوست دارد به دختر تبدیل شود و از داراب به دلارام برسد، چقدر ترنس هایی که وضعیت مشابهی دارند، لطمه خوردند؟ هیچ می‌دانید هر ترنس بعد از تغییر جنسیت چقدر تحت فشار است و باید دوستان و خانواده‌اش را به‌سرعت ترک کند تا خبر مرگ هویت قبلی‌اش را اعلام کند؟ هیچ می‌دانستید که قبل از عمل، آن‌ها برای همیشه از خانواده خداحافظی می‌کنند؟ اگر می‌دانستید که خیانت بزرگی کرده‌اید و اگر نمی‌دانستید، چطور جرات کردید شخصیت فیلم‌تان را ندانسته به تصویر کشیدید.از دست شما عصبانی هستم چون شنیدم بعد از حرکت ناجوانمردانه شما درباره ترنس‌ها، آن‌ها حاضر به همکاری در هیچ فیلمی نیستند و به این ترتیب تنها مدیومی که می‌توانست آن ها را به جامعه معرفی کند و دید جامعه عقب‌مانده ما را به آن‌ها عوض کند، از کار بازایستاد و آن‌ها را که نیازمند حمایتی دوچندان هستند، بی‌پناه‌تر از همیشه برجای گذاشت.

دلارام روح بزرگی دارد که از شما شکایت نمی‌کند، اما مقابل جامعه روشنفکری چه جوابی دارید بدهید؟ شاید هم دلارام شکایت نمی‌کند چون می‌داند فریادش به جایی نخواهد رسید. امیدوارم باوجود روحیه پرخاشگرتان، اینقدر انسانیت داشته باشید که اشتباه‌تان را بپذیرید و در صدد جبرانش در آثار بعدی‌تان برآیید

Free Blog CounterFMN
Free counter and web stats