احمدینژاد مثل همیشه در راهروی هواپیمای ویژه رهبری روی زمين درازكشیده بود و كتش را زیر سرش گذاشته بود، كه مهماندار مرد هواپیما سراغش آمد:" آقا، داریم میرسیم نیویورك. لطفا سرجایتان بنشینید و كمربندتان را ببندید." احمدینژاد كه 23 ساعت بود افطار نكرده بود، به سختی بلند شد و درحالیكه سرگیجه داشت دستش را به صندلی هواپیما گرفت، امانتوانست تعادلش را حفظ كند و نقش زمین شد. همانجا بود كه گفت" لعنت بر شیطان " و شیطان جلویش سبز شد! نگاهی به این شاهكار خلقت انداخت و بلند گفت" لعنت بر خودت! " و زیرلب اضافه كرد:" برای خلق موجوداتی مثل تو بود كه جلوی خدا ایستادم و نمیخواستم بر آدم سجده كنم! " احمدینژاد گفت" چطور همه لعنتت میكنند، ولی تو فقط به من گیر میدهی؟ " شیطان گفت:" آدم نسبتا محترم، كاری كه تو ظرف این سه سال با ایران كردی، من و شیاطین دیگر ظرف سه قرن نمیتوانستیم بكنیم! " بعد انگشت اشارهاش را به تهدید بالا برد و گفت: " مشغول ذمهای اگر این دفعه از هاله نور و امام زمان بگویی و از من و ملاقاتم چیزی نگویی! " احمدینژاد بسم الله گفت و شیطان غیب شد. بعد به سختی نشست روی صندلی و فكر كرد به لحظهای كه مقابل رهبر نشسته و باید گزارش سفر را بدهد.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
بايگانی وبلاگ
-
▼
2008
(57)
-
▼
اکتبر
(8)
- در سريال مرگ تدريجی يك رويا اتفاق افتاد: پخش اعترا...
- تیم فوتسال عالی بود، اما تماشاگران سالن را از یاد ...
- این علیآبادی از جان ورزش ما چه میخواهد؟
- بعد از نوجوانان، بچههای فوتسال هم گل كاشتند: ايرا...
- ناگفتههایی از سریال روز حسرت!
- الحمدالله ابن بار بردیم: ایران-لیبی 4-2
- آقای قلعهنویی، عجب بازی زیبایی انجام دادید!
- شیطان در سفر نیویورك به احمدینژاد چه گفت؟
-
▼
اکتبر
(8)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر