مادرم، امسال کسی به تو هدیه نخواهد داد، تبریک هم نخواهد گفت. ندایت نیست که خودش را در آغوشت بیندازد و " روزت مبارک " بگوید. دشمنان زیبایی ندایت را کشتند تا زشتی ها بمانند. مادرم، ترانه زیبایت دیگر نیست که قربان صدقه ات برود و تو از زیباییش حیران نگاهش کنی و او بوسه بارانت کند. مادرم، امسال اولین سال است که اشکانت، پسر نابغه ات، روز مادر در کنارت نیست. مادرم، یک ساله به اندازه پنجاه سال پیر شده ای و اشک هایت که همچون ابربهار در بهشت زهرا مزار اشکان را هرروزه آبیاری می کند، شهره عام و خاص شده. حیف...اشکانت دیگر برایت هدیه ای نمی آورد.
مادرم، سهرابت دیگر نیست که دستت را بگیرد و در راهپیمایی ها کنارت باشد تا آسیبی به تو نرسد. چه سخت است بی او به راهپیمایی ها نگریستن. یادت هست وقتی هر روز به اوین می رفتی، می گفتند گلت را دیده اند و به زودی آزادش خواهند کرد؟ اما بعد.... مادرم، کیانوشت اگر بود، روز دفاع پایان نامه اش رسیده بود و حالا به امتحان دکتری فکر می کرد. اما تو باید شادمان باشی، جون همین دیروز بود که همکلاسی هایش همچون برادران و خواهرانش برایش گریستند. کیانوشت رفت، اما کیانوش ها برایت ماندند.
ای خدا...مادران مان را تنها نگذار. خیلی سخت است روز مادر بی فرزند بودن...
۱ نظر:
اشکم در اومد خیلی زیبا بود
ما همه یک نداییم ما همه یک صداییم
روز همه مادران ازاده اریایی مبارک
ارسال یک نظر